مریم کمالی نژاد
تک فرزندی، معضل و مسئله جامعه ماست. همهمان کما بیش میدانیم که تک فرزندی مشکلات زیادی دارد. چه آن بخش از مشکلات که دامن پدر و مادر را میگیرند و چه آن قسمتی که مربوط به کودک است. از لوس و خودمحور و بیاعتماد به نفس بودن کودکان تک فرزند گرفته تا به تاریخ پیوستن خاله، عمو و دایی و... اما قصد ما این نیست که بگوییم تک فرزندی خوب است یا بد است. نمیخواهیم برایتان بشماریم که تکفرزندها تا چه اندازه به اختلالات روانی نزدیکاند. بلکه میخواهیم بگوییم شمایی که خودخواسته یا ناخواسته، یک فرزند دارید چه شیوه تربیتی در پیش بگیرید که از آسیبهای آن برکنار بمانید. همه ما وقتی بدانیم که چه چیزی ممکن است در آینده اتفاق بیفتد، بیشتر حواسمان را جمع میکنیم. وقتی از معضلات و آسیبها باخبر باشیم، دغدغهمندتر با مسئله روبهرو میشویم. در ادامه به مشکلات اشاره کرده و راهکارهای تربیت آن را نیز عنوان خواهیم کرد.
اتفاقی که در خانوادههای کم جمعیت و تک فرزندی اپیدمی است، پایین آمدن حجم روابط است. وقتی خانواده بزرگتر باشد عملا تنوع روابطی که در درون خانواده اتفاق میافتاد بیشتر است. تعداد روابطی که ایجاد میشود و نقشی که هر کسی در رابطه میان اعضاء بر عهده دارد بیشتر و متنوعتر است. به طور مثال رابطه با والدین، با خواهر و برادرها، با خاله و عمه و عمو، با فرزندان آنها و... تعداد کم بچهها فرصت این رابطهها و تنوع روابط را کم میکند. بنابراین ارتباط میان خانوادهها هر روز کم و کمتر میشود و تنهایی و انزوا گسترش پیدا میکند. صله رحم و رفت و آمد و دلبستگی رنگ میبازد و گوشهگیری جای آن را میگیرد و وابستگی به شبکه خانوادگی کم میشود. بیهمبازی و بیهم صحبت ماندن در خانوادهها، کودک و خانواده را دچار خلاء عاطفی میکند و در نسلهای بعدی آنها تأثیر منفی میگذارد. تک فرزندها درک کاملی از سهیم شدن و مشارکت اجتماعی ندارند و بسیاری از فرصتهای تربیتی که باید با حضور کودکی دیگر شکل بگیرد از آنها دریغ میشود. این امر به ضرر سرمایه اجتماعی خواهد بود، چرا که اعتماد میان خانواده و اعضای آن که یک سرمایه اجتماعی محسوب میشود با این وضعیت از بین رفته یا کاهش مییابد.
منِ تنها
اولین و شاید مهمترین مشکل یک تک فرزند، تنهایی است. او، خواهر و برادری ندارد که با آن بازی کند. بحث و دعوا کند. مهارتهای ارتباطی و اجتماعی را بیاموزد و یاد بگیرد از حقاش دفاع کند و به کودکی دیگر مهر بورزد. او ناخواسته از کودکی، عضوی از جامعه بزرگسالان است. باید آنقدر منتظر بماند تا با کودکی دیگر ملاقات کند. آن هم برای مدتی کوتاه. در عوض بیشتر زمانش را با پدر و مادر، پرستار و مربی، مادربزرگ و پدربزرگ میگذراند که آنها هم بزرگسالند با همزبان و همبازی او محسوب نمیشوند. کودکان تنها، مهارت ارتباط با دیگران را فرا نمیگیرند، نمیتوانند احساساتشان را مدیریت کنند. ممکن است حسود و خودمحور و ضعیف، بار بیایند.
برای تنهایی فرزندمان چه کنیم؟
مهدکودک:
اولین چیزی که به ذهن میرسد فرستادن کودک به مهدکودک است. قرار گرفتن کودک در میان همسالانی که از خانواده او نیستند، اما زبانش را میفهمند، کسانی که توجه خاص پدر و مادر را به او ندارند، اما همبازی محسوب میشوند، برای یادگیری مهارتهای اجتماعی و ارتباطی بسیار مفید است. فراموش نکنید که کودک در میان گروه همسالان میآموزد که در مواقع لزوم باید از حقش دفاع کند، اما لازم است خواخواهی را هم کنار بگذارد، چرا که دیگرانی هستند که به اندازه او خواسته و تقاضا دارند و توجه میطلبند. صمیمت و محبت کردن به دیگر کودکان و یادگیری بودن در جمع و کنار آمدن با گروه، برای کودکان بسیار مفید است.
اما حضور کودکان در مهدکودک در سنین مختلف باید و نبایدهایی دارد که پیش از این مفصل درباره آن صحبت کردهایم. اما به طور خلاصه به شما میگوییم که هرگز کودک زیر دو سال خود را به مهد نسپارید و برای کودکان زیر پنج سال مهدکودک تمام وقت در نظر نگیرید.
دوستان در خانه
با اقوام و دوستانی که فرزند همسن و سال فرزند شما دارند، قرارهای خانوادگی بیشتری تنظیم کنید. آنها را به خانه دعوت کنید. برای بچهها وقت بگذارید. برایشان برنامه داشته باشید. کودک شما با شرکت در این برنامهها برای ورود به جامعه و مدرسه آماده میشود، کمتر احساس تنهایی کرده و مهارتهای تازهای را فرامیگیرد.
یک کودک بزرگسال
کودک شما در اطرافش کمتر بچهای را میبیند در عوض در محاصره بزرگسالان و دغدغههای آنهاست. تک فرزندها زود بزرگ میشوند. زود از دنیای کودکی و شرو شورش فاصله میگیرند. در واقع با اینکه بلوغ عاطفی و ذهنی مطلوب را به دست نیاوردهاند به دنیای بزرگسالی پرتاب میشوند. برای اینکه جلوی این روند را بگیرید و اجازه دهید کودکتان، کودکی کند نباید با او مثل یک همدم بزرگسال رفتار کنید. ما درک میکنیم که شما هم تنهایید و همین یک بچه را دارید و گاهی آنقدر حجم مشکلاتتان زیاد میشود که دلتان میخواهد با اولین نفری که دیدید درباره مسائل روزتان و مشکلات زندگی دردودل کنید ولی آن یک نفر هرگز فرزند هشت، ده ساله شما نیست. او همدم و همسن شما نیست. تصوری دقیق از مسائل بزرگسالی ندارد. سعی کنید در مقابل فرزندتان کنترلتان را از دست ندهید. او فرزند شماست و نه همدمتان. وابستگی نسبت به فرزند را که مسئله اغلب والدین تک فرزند، هست، مدیریت کنید. به فرزندتان استقلال بدهید.
تو، همه زندگی من هستی
والدین تک فرزندان، چون فقط همین یک بچه را دارند، توقعات غیرطبیعیای نسبت به فرزندشان در آنها شکل میگیرد. توقع دارند که چون فقط همین یکی است، باید به تمام آرزوها، آمال، خواستههای آنها جامع عمل بپوشاند. همان چیزی بشود که والدیناش انتظار دارند و خوشحال میشوند. درسی را بخواند و همانطور بخواند که والدین را راضی میکند. استدلالشان هم این است که ما تمام امکانات و زندگیمان را خرج همین یک بچه کردیم، نباید فلانطور بشود. اجازه ندهید فرزندتان زیر ذرهبین شما، یک بله قربانگوی بیاراده باشد که جبر نانوشته شما زندگیاش را هدایت میکند. آنقدر متوقع نباشید. حریم خصوصی و هویت مستقل او را به رسمیت بشناسید. و طوری رفتار نکنید که اگر فرزندتان جایی خلاف میل شما عمل کرد، احساس گناه بیچارهاش کند.
همان چیزی میشود که من میخواهم
تک فرزندها، تمام امکانات و توجه را به خودشان اختصاص میدهند. بدون اینکه واقعا این را بخواهند. کافی است لب تر کنند تا پدر و مادر خواسته آنها را از زیر سنگ هم که شده جور کنند و کف دستش بگذارند. همه جا مورد حمایت افراطی والدینشان قرار میگیرند. بنابراین آمادگی این افراد برای ورود به جامعهای که هیچ کدام از اعضایش وابستگی والدین را به او ندارند، باعث سرخوردگیاش میشود. تک فرزند، حتی اگر باور داشته باشد که دیگران مثل والدیناش با او برخورد نخواهند کرد، باز هم آمادگی روحی برای پذیرش بیتوجهی، مشکلات، نادیده گرفته شدنها و کنار آمدن با دیگران را ندارد. آنها علاقه دارند رئیسشان هم به حرف آنها گوش کند. برای مقابله با سرخوردگیای که ممکن است در آینده به سراغ فرزندمان بیاید چه کنیم؟
اجازه دهید کودکتان ناکامیرا هم تجربه کند. هر چیزی که طلب میکند را سریع برایش فراهم نکنید. او باید بداند که ناکامی و شکست امری انسانی است و ناگزیر است آن را بپذیرد و کنار بیاید ودوباره از جایش بلند شود. بایدیاد بگیرد که شکست و از پا افتادن در همه مقاطع زندگی وجود دارد. با فرزندتان در این باره صحبت کنید. علاوه بر این زمانی که در مدرسه یا جمعهای کودکانه حضور دارد، مدام به دفاع از او بچههای دیگر را سرکوب و دعوا نکنید. هستند والدینی که تحمل ندارند دعواهای ساده کودکانه را هم ببینند و اشک کودکشان حکم طبل آغاز جنگ را دارد.
شناخت جنس مخالف
نکته بعد عدم شناخت نسبت به جنس مخالف در خانوادههای تک فرزند است. یک دختر تنها یا یک پسر تنها بدون داشتن فردی از جنس مخالف به عنوان خواهر یا برادر در درون خانواده تصوری از جنس مخالف نخواهد داشت. بنابراین فرصت تجربه جنسیتی کاهش یافته و فرد در آینده در ارتباط با همسر خود یا پیش از ازدواج دچار مشکلاتی به دلیل نداشتن شناخت کافی و کامل خواهد شد.
شما اینجا دستتان بستهتر از موارد قبل است. چون چه از نظر عرفی و چه از منظر شرع نمیتوانید فرزندتان را به ارتباط با جنس مخالف تشویق کنید، اما در عین حال لازم میدانید که او تفاوتهای جنسیتی را بداند و شناخت کافی از آن داشته باشد تا برای زندگی آینده خود آماده شود. دیر نیست که او ملزم به تشکیل خانواده شود. پدر و مادر در اینجا نقش بسیاری حیاتی برای فرزند خود ایفا میکنند. مادران اولین و تنهاترین عشق و الگوی زن، برای فرزندان پسر، و پدر، کسی است که فرزند دختر خود را با عالم مردانه آشنا میکند. در هر سنی میبایست اطلاعات لازم و کافی برای همان سن را در اختیارش بگذارید. این اطلاعات، خود یک مکتوب جداگانه و مفصل را میطلبد که شما هم اگر برایتان مهم و مبتلابه است میتوانید یا ما را دنبال کنید، یا برای آموزش بیشتر به کارگاههای تربیت کودک و کتابهای مرتبط رجوع کنید.