عاطفه میرافضل
در قریه «چرمهین» اصفهان و در خانه حاج على پناه (ارباب حاج آقا) پسرى چشم به جهان گشود که نام او را رحیم گذاشتند. اجداد آقا رحیم ارباب از اعیان و بزرگزادگان قریه چرمهین و صاحب مال و ثروت بودند و بدینسبب، به لقب «ارباب» خوانده میشدند.
آقا رحیم در خانوادهای رشد کرد که افرادى باسواد، اهل شعر و ادب و تاریخ بودند. پدر ایشان در شعر، تخلص «لنگر» داشت و سالها با شعراى معاصرش، جلسات شعر داشت. آقا رحیم نیز بیشتر اشعار فارسى حافظ و مولانا و شعراى عرب را که حفظ داشت، از دوره کودکى خود و از طریق شنیدن از زبان پدر و عمویش بوده است. آقا رحیم ارباب، بزرگترین فرزند خانوادهاش بود و دو برادر و یک خواهر داشت.
وی چهار سال به فراگیرى اسفار نزد حاجى ملااسماعیل درب کوشکى پرداخت و براى ادامه تحصیلات، به عراق رفت و در درس میرزا محمدحسن شیرازی شرکت کرد، تا به مقام اجتهاد نائل آمد. او شوق فراوانى نسبت به فراگیرى دانش داشت. خودشان در اینباره گفتهاند: «از اول شب آماده مطالعه کتابهاى علمی میشدم و مطالعه طول میکشید تا شام حاضر میشد و لذت مطالعه کتاب، مهلت به صرف شام نمیداد و غذا سرد میشد و گاهى مطالعه طول میکشید تا صبح میشد و بعد از تناول غذاى شب و اداى فریضه صبح، در مجلس درس حاضر میشدم و با شوق علمآموزى اعتنا به کمبود خواب نداشتم».
ارادت و عشق آقا رحیم به استادانش بهخصوص میرزا جهانگیرخان قشقایى و آخوند کاشى بهحدى بود که نظیرش در کمتر کسى دیده شده است. وى در خدمت آن دو بزرگوار میایستاد تا بگویند: «آقا رحیم، بنشین!» آن وقت با ادب در حضور آنان مینشست.
آقا رحیم شرح لمعه تدریس میکردند. درس شرح لمعه او آنقدر تطبیقى بود و شرح و بسط داشت که مطالب را استدلالى براى شاگردانشان میگفتند. آن کسانى که میرفتند درس ایشان و آن را یادداشت میکردند، از شرح لمعه آیتالله ارباب بیشتر از درس خارج دیگران استفاده میکردند بهطورىکه کسى شش یا هفت سال به درس خارج حاج آقا رحیم ارباب میرفت، ادعاى اجتهادش مقرون به دلیل میشد.
حاج آقا رحیم پس از آنکه بیماریاش شدت یافت، در منزل تدریس میکرد. وى به تدریس، بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت میداد، تا آن جا که در طول پنجاه سال کمتر مسافرت رفتند، حتى براى سفرهاى زیارتى عتبات مقدس کربلا، نجف، مشهدو... ایشان درس را تعطیل نمیکردند و در احیاى حوزه و تربیت شاگردانى که هرکدام از علماى اصفهان هستند، نهایت جدیت و کوشش را میکردند.
حکمت ایشان نیز، متمایل به حکمت و حرفهاى ملاصدرا بود؛ به مطالب صدرالمتألهین خیلى اهمیت میدادند. هر وقت حرف از حکمت بود، معمولا سخنان ملاصدرا یا محىالدین عربى اندلسى را مطرح میفرمودند، زیرا اینها استوانههاى علمی ایشان بودند در حکمت و عرفان.
حاج آقا رحیم ارباب سه سال آخر عمر خود را بهعلت کوتاهی یک پرستار پس از عمل جراحی چشمانش، نابینا بود. ایشان به تاریخ نوزدهم آذرماه ۱۳۵۵شمسی و در روز عید غدیر چشم از جهان فروبست. قبر مبارکش در قبرستان تخت فولاد اصفهان، حوالی تکیه ملک در گلستان شهدا قرار دارد.
خاطرات و روایتهای بسیاری درباره ویژگیهای اخلاقی او ذکر شده است؛ از این که جذبه معنوی او، همگان را به تکریم و تعظیم وامیداشت و سخنان کوتاهش هر کسی را به قبول و اطاعت ترغیب میکرد. هرگز با هیچ کس، با لحن تند و خشن سخن نمیگفت و همه را با لفظ آقا یا خانم صدا میزد. او همچون استاد خود میرزا جهانگیرخان قشقایی هیچ گاه معمم نشد و تنها در هنگام نماز، به دلیل استحباب، شالی را دور سر میبست و بعد از نماز آن را باز میکرد.
وی در جریان استقلال الجزایر در سال ۱۳۴۲ شمسی، فتوایی برای کمک به مسلمانان و ملت الجزایر و علیه دولت فرانسه صادر کرد. شهید مرتضی مطهری، حاج آقا رحیم ارباب را از علمای طراز اول در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتی از ریاضیات قدیم دانسته است.