کد خبر: ۱۷۱۵
تاریخ انتشار: ۱۲ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۵
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال


مهر فروزان

وحید دکامین

شأنش ز حدِّ فکر و گمان ها فراتر است

وز هرچه گفته اند و شنیدیم، برتر است

عالَم اگر همه ز سبوی علیست، مست

اما ز یک تجلی او، مات حیدر است

وقتی بیان معنی او کار لفظ نیست

باید خلاصه مثل خدا گفت، کوثر است

زهرا نبود، خلقت هستی یقین نبود

از نور اوست مِهر فروزان منور است

مرضیه و محدثه و طاهره؛ بتول

صدیقه و زکیه و زهرای اطهر است

تا که نهان شود ز علی آن رخ کبود

اینگونه گفت: دفنِ شب از روز، بهتر است

دیوار و در که جای خودش قاتل علیست

تیرِ خلاص جان علی، میخِ آن در است

دارد وصی‍ت این دم آخر به زینبش

روضه ز دشت کرببلا، حرف مادر است

روزی ز تَل تو راهی گودال می­شوی

وقتی که می­رسی، بدن شاه، بی سر است

از بس که سینه­اش شده پامال اسب ها

بر هر طرف که رو کنی آن پاره پیکر است

یاس نیلگون

حسین رضایی(حیران)

مثل کبوتر محسن و مادر زمین خوردند

با پیکری زخمی، شکسته پر زمین خوردند

در آن هجوم لشگر پست یهودیها

مادر نه، بلکه، ماسِوَی اللَه بر زمین خوردند

دوگوشوار عرش حق دو سبط پیغمبر

همراه بابا با دو چشم تر زمین خوردند

در بین آتش دختران آفتاب از غم

غمدیده و زار از شرار ِشر زمین خوردند

سادات و عام و خاص و هر قلب سلیمی که

گشته به حق دلداده حیدر زمین خوردند

در امتداد کوچه ،کوی سرخ عاشورا

گل­های باغ فاطمه پرپر زمین خوردند

اینجا میان کوچه مولا، پشت در زهرا

آنجا حسین و ساقی و اکبر زمین خوردند

تا شد هویدا راس خونین، برسرِ نیزه

زینب سکینه بانوان مضطر زمین خوردند

در عصر عاشورا به وقت غارت خیمه

دیدم دو دختر بچه را با سر، زمین خوردند

مهتاب عالم تاب

علی اکبر نازک کار

چادرت وقتی یهودی را مسلمان می­کند

یک نگاهت عالمی را مثل سلمان می­کند

نوکرانت جای خود آن­ها که صاحب منصبند

بلکه مور خانه ات کار سلیمان می­کند

مادرانه پا به روی چشم خشک من گذار

خاک پایت هر کویری را گلستان می­کند

خنده ات آرامش قلب نبی و مرتضی است

اخم هایت در جهان تولید طوفان می­کند

قطره وقتی که به دریا رفت، دریا می­شود

بی سواد کوی تو تدریس عرفان می­کند

هرکه شد خاک تو ای مهتاب، عالم تاب شد

ذره را نور رخت خورشید تابان می­کند

بار هرکس را به معیار علی سنجیده ای

حب حیدر کار ما را پیشت آسان می­کند

ای صفای خانه حیدر بیا و رو نگیر

این حجابت حال مَحرم را پریشان می­کند

چند جمله با علی خسته ات حرفی بزن

بغض پنهان مرد را یکباره ویران می­کند

در بغل زانو گرفته پهلوانت، رحم کن

که نگاه تو علی را مرد میدان می­کند

درد دارد اینکه بود و پشت در خوردی زمین

تو بمان، حیدر برایت خوب جبران می­کند

به مناسبت سالروز بازگشت حضرت امام خمینی به ایران(آغاز دهه فجر)

یک گل و صد بهار

محمد رضا یاسری

یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود

و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود

یاد باد آن دل تپیدن‏های مشتاقان یار

و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود

عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود

حسن را صد چشم دل، آیینه­وار آورده بود

از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق

موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود

منکران گفتند با یک گل نمی‏گردد بهار

لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود

در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق

در چن هر گوشه‏ای را صد هزار آورده بود

فجر انقلاب

جوادمحدثی

برخیز، که فجر انقلاب است امروز

بیگانه صفت، خانه خراب است امروز

هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد

از لطف خدا، نقش بر آب است امروز

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است

روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

با آمدن امام در کشور ما

خورشید حقیقت از افق سرزده است

«والفجر» که سوگند خدای ازلی است

روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است

این سوره به گفته امام صادق

مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است

شب رفت و سرود فجر، آهنگین است

از خون شهید، فجر ما رنگین است

این ملت قهرمان و آگاه و رشید

ثابت قدم است و قاطع و سنگین است

شب طی شد و روز روشن از راه رسید

خورشید امید شرق، از غرب دمید

عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»

در کالبد مرده، دمی تازه دمید

این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد

نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ و نه زرد

در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی

زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد

جان‌های جهانیان به لب آمده است

جان در پی حق، داوطلب آمده است

جمهوری اسلامی ما در این قرن

فجری است که در ظلمت شب آمده است

بر ملت تازه رَسته از دام و کمند

آن بردگی گذشته، یارب مپسند

این در که به‌ روی ما گشودی از مهر

بار دگر از قهر، خدایا تو مبند

ستون دوبیتی ها مفردات

***

رضا خیری

ز آمدن او خبر نمی‌آید؟

و انتظار قریبش به سر نمی‌آید؟

***

پروانه نجاتی

آقا چقدر فاصله اندوه انتظار

فکری برای این سفر راه دور کن

***

فروغ بخش شب انتظار، آمدنی‌ست

نگار، آمدنی غمگسار، آمدنی‌ست

مرتضی امیری اسفندقه

***

محمد رضا شرافت

باران پاک رحمتی و خاک می‌کشد

هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: