سقوط یک اقتدار
افول هر حكومت و تمدنى عللى دارد و غروب آفتاب حكومت و تمدن بزرگ اسلامى در اندلس نيز از اين قانون مستثنى نيست. مهمترين آسيبى كه گريبانگير حكومت مسلمين در اندلس شد و فرجام ناخوشى را براى آن رقم زد، تفرقه و فساد اخلاقى بود و اين نكتهاى است بسيار حائز اهميت كه برابر آموزههاى دينى، بايد از آن عبرت گرفت.
از اوايل قرن هشتم ميلادي برابر با اواخر اولين قرن هجري، مسلمانان كه بيش از نيم قرن از حكومتشان در جنوب غربي آسيا و شمال آفريقا ميگذشت به اسپانيا لشكركشي كرده، آن را ضميمه حكومت اسلامي کردند. در طول صدها سال حكومت مسلمانان در اسپانيا كه به اندلس شهرت يافته بود، مراكز متعدد فرهنگي و اقتصادي به وجود آمده و شهرهاي فراواني ساخته و تجديد بنا شد.
«لاين پل»، مستشرق انگليسى مىنويسد:
«اسپانيا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور
تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود... علوم و ادب و صنعت فقط در همين سرزمين
اروپايى رونق داشت و از همين رهگذر بود كه علوم رياضى، فلكى، گياهشناسى، تاريخ،
فلسفه و قانونگذارى فقط در اسپانياى اسلامى تكميل شده و نتيجه داده بود.» مسلمانان
اندلس در سايه اهمیت دانش پژوهى در اسلام، بدان پايه از پيشرفت در رشتههاى مختلف
علمى، صنعت، كشاورزى، شهرسازى و زيباسازى شهرها رسيدند كه «جان دراپ» در کتاب «تاريخ
پيشرفت فكر در اروپا» پس از توصيف شهرسازى و زيباسازى شهر قرطبه (پايتخت اندلس)
مىنويسد: «هفتصد سال بعد از اين تاريخ (زمانى كه قرطبه چنين شكوهى داشت) هم حتى
يك چراغ در راههاى عمومى لندن و پاريس وجود نداشت و قرنها پس از اين تاريخ،
افراد پياده در شهر لندن و پاريس در روزهاى بارانى تا قوزك پا در گل فرو مىرفتند.»
چرایی سقوط اندلس
از جستجو در متون تاريخى مىتوان دو عامل را به عنوان آسيبهاى جدى و
اساسى حكومت اسلامى اندلس برشمرد كه به ترتيب اهميت عبارت است از: تفرقه و فساد
اخلاقی. از نخستين روزهاى تشكيل حكومت اسلامى در اندلس، اختلاف و دشمنى ميان دو
گروه از اعراب مضرى و قحطانى سر برآورد و هيچ گاه به پايان نرسيد. از ديگر كارهاى
نادرست اعراب پس از ورود به اندلس اين بود كه خود را از بربرهاى شمال آفريقا (كه
سهم بزرگى در فتح شبه جزيره ايبرى داشتند) برتر مىديدند و نصيب خود را بيشتر
مىپنداشتند و آنان را به ديده حقارت مىنگريستند. اين نوع برخورد نيز اختلاف پر
دامنهاى را در اندلس سبب شد كه در تمام مدت، كم و بيش ادامه داشت.
از نتايج شوم اين درگيرىها، روى آوردن دو گروه مخالف به سوى دشمن
مسيحى بود و با باج دادن به مسيحيان، از آنان عليه يكديگر كمك مىخواستند. از اوايل
قرن پنجم هجرى براى نخستين بار پس از برپايى حكومت اسلامى در اندلس، حاكميتهاى
كوچك و مستقل در نقاط مختلف آن پى در پى ظهور كردند و در مجموع 26 دولت مستقل به
وجود آمد. هر كدام از دولتها براى توسعه قلمرو خود با همسايگانش درگير بود و براى
دستيابى به مقصود خود به مسيحيان باج مىداد تا حمايت آنان را جلب كند.
دومين عامل شكست مسلمين در اندلس را مىتوان روى كار آوردن حاكمان و
بسيارى از مردم به بىتقوايى و بىبندوبارى دانست. فراگير شدن فساد در سطح
حاكميت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پيشرفت جامعه بازداشت در
نتيجه، شهرها يكى پس از ديگرى از تحت حكومت آنان خارج گرديد و به تصرف دشمن
درآمد. فساد در بين حكمرانان تا بدانجا پيش رفت كه «معتصم بن صمادح» حاكم
«المريه» عاشق دخترى مسيحى شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همين موضوع به
جنگ و خونريزى در ميان مسلمانان دست زد.
آنگاه كه حاكمان به عيش و عشرت آشكار پرداختند، مردم بسيارى از پى
آنان روانه شدند و دشمن مسيحى با طرحى شيطانى، ضربهاى سخت بر پيكر جامعه اسلامى
اندلس وارد ساخت. مسيحيان شمال، قراردادهايى را با حاكمان مسلمان بستند و طبق آن
آزادانه به ايجاد تفريحگاه و مدرسه و انجام تجارت بين مسلمانان پرداختند. در
مدارس خود به فرزندان مسلمان، افكار دينى مسيحيت را القا مىكردند و با به گردش در
آوردن دختران زيباروى مسيحى در تفريحگاهها، جوانان مسلمان را به آنجا مىكشاندند
و با ترويج خريد و فروش مشروبات الكلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دينى خود دور
مىساختند. بدين ترتيب بود كه توان مقاومت را از آنان گرفتند.
در اواخر قرن پانزدهم ميلادي، اندلس دستخوش موج عظيمي از حملات پي در پي مسيحيان شد و با مکر دشمن قلمرو مسلمانان يكي پس از ديگري به دست مسيحيان افتاد. پس از چندي پرتغاليها سرزمينهاي جنوب غربي را مورد تجاوز قرار داده و عليرغم تحمل تلفات فراوان، با تصرف نقاط مختلف اندلس آخرين ضربات را بر پيكر اندلس وارد آوردند. سرانجام مهاجمان مسيحي با حملهاي وسيع و پس از 9 ماه محاصره، شهر غرناطه، آخرين پايگاه مسلمانان در اندلس را که به عنوان مهد اين تمدن به شمار ميرفت، تصرف كردند و به اين ترتيب اندلس پس از حدود 800 سال به طور كلي از دست مسلمانان خارج شد.