زهرا کیایی
همانند صبح هر روز در کلاس درس نشسته بودند و در بیست دقیقه ابتدایی آغاز کلاس به پرسشهای معلم پاسخ میدادند. در سایه آرامش و امنیت هر روز و همیشگی اما باز هم مثل همیشه اضطرابی از سؤالات معلم بین دانشآموزان جاری بود، هرچند این روزها یک احساس دیگری هم میهمان روح و روان نه تنها دانشآموزان بلکه سایر ایرانیها و اخیرا اهالی پایتخت نیز شده است و آن وحشت تکان خوردن تکیهگاه امن آدمی یعنی زمین است! با توجه به جغرافیای سرزمینیشان، مدتهاست که به شنیدن اخبار زلزله عادت کردهاند اما طی چند ماه اخیر این اخبار دیگر روزانه شده و پخش روزانه شرایط مردم زلزله زده بعلاوه احساس زلزله چند ریشتری چند روز پیش تهران نگرانی عده زیادی را دیگر به فوبیا یا ترس بدل کرده! از همینروی ناگهان یکی از بچهها با جیغی که همراه با گفتن واژه «زلزله» بود سایر بچههای کلاس را دچار وحشت کرد و همگی جیغ زنان به سمت درب خروجی دویدند! به فاصله پنج ثانیه سایر کلاسها هم با شنیدن جیغ این کلاس دومینووار همان واکنش را نشان دادند و به چشم برهم زدنی مدرسه از کنترل اولیای آن خارج شد! معلمین با تعجب یکدیگر را نگاه میکردند و البته برخیهاشان هم بشدت نگران رخداد زلزله بودند! با گذشت دقایقی کوتاه معلوم شد هیچ تکان و زلزلهای در کار نبوده بلکه توهم زلزله رخ داده است! این پاسخ در برابر یک تهدید احتمالی نقطه مقابل سلامت از زلزله قرار دارد که در رخداد واقعی فوق به آن اشاره شد. حال آنکه لازم است ساکنین سرزمینی زلزلهخیز اگر صاحب استحکامات ساختمانی و زیرساختی و در کل استحکامات مادی نیستند از پیش به حد کافی آمادگی و استحکام روانی داشته باشند و حداقل، مقاومت روانیشان را به طور کامل ضدزلزله بسازند!
تعادل روانی
مهم نیست که در چه شرایط فاجعهبار جسمانی قرار داری! بلکه پراهمیت تعادل روان توست که اگر بهم بریزد بقای تو را با خطر جدی و بلکه با نابودی قطعی مواجه خواهد کرد! نقاط ضعف هر انسانی، گسلهای روان اوست که چنانچه تحریک شده و فعال شوند، فرد را از تعادل روان خارج میکند و مبتلا به شکافهای شخصیتی عمیق چندمتری مینماید! این البته مبحث مهمیست که بحثی مفصل میطلبد! یکی از عناصر مهم محرک گسلهای روان افراد؛ ترس، اضطرابها و وحشت است و این طیف هرچه به وحشت بیشتر نزدیک شود بیش از پیش آسیب رسان و نابود کننده تعادل روان خواهد بود! فردی که تعادل روان او به هم ریخته باشد از انجام تصمیمات درست ناتوان است و همچون موجودی آشفته و سرگردان به رفتارو گفتار دیوانهوار دست میزند و ویرانگر شرایط خود و اطراف و اطرافیان خود است! از جمله خواص ترس آن است که صاحب خود را با سرعتی بالاتر به سوی آن چیزی هدایت میکند که فرد قصد فرار و دوری از آن را دارد و دقیقا همان گامها را با سرعتی بسیار بیشتر به سوی آغوش عنصری که از آن وحشت دارد طی میکند! شاید بسیار در زندگی خود تجربه کرده و شنیده باشید که «آنچه از آن میترسید بر سرش آمد» و این دقیقا ناشی از آن است که فرد ترسیده دقیقا تمامی مسیرهای درست فرار را نمیرود و کوتاهترین مسیر به سوی خطری که از آن میهراسد طی میکند و همه اینها ناشی از خارج شدن روان افراد از تعادل است! از همینروی در مبارزات و جنگها در طول تاریخ، رجزخوانی رکن اساسی هر رقابت یا جنگ است و ورزشکاران و رقیبان در مسابقات گوناگون منطقهای و جهانی سعی در تضعیف روحیات رقیب یا به عبارتی از بین بردن تعادل روان آنان داشتند امری که در جنگهای شمشیر و جنگهای مدرن نیز به خوبی نمایان است که رقیبان تن به تن یا سرزمینهای درگیر سعی در تضعیف روحیه و خارج کردن روان مردمان و فرماندهان جنگی از تعادل داشتند! تا بشود دشمن را به سوی شکست و نابودی خودش با کمترین هزینهها هدایت کرد! و عنصر «ترس» در تحقق این هدف نقش اصلی را بر عهده دارد. یعنی با ورود ترس و در انتهای طیف آن «وحشت» عقل و برنامهریزی از ذهن آدمی رخت بر میبندد و به سوی نوعی خودکشی روان میشود!
فایده ترس!
آنچه از آسیبهای ترس گفته شد به معنای تلاش برای از بین بردن مطلق آن نیست! به واقع فردی که از هیچ خطری نمیترسد، در اوج حماقت بازهم خود را به نابودی میکشاند! انساهای زیادی را میشناسیم که بدون توجه به توصیههای عاقلان و ریش سفیدان پیرامون یک خطر، مسیر نادرست خود را با نامگذاری غلط واژه شجاعت بر روی رفتار خود، ادامه داده و بر اثر آن هزینههای گزافی چون زندگی و عمر خود و اطرافیانش را پرداختهاند! در اینجا او نه دارای شجاعت بلکه مبتلا به «حماقت» است! و همچون انسان ترسیده که پیش از این از بهم ریختگی تعادل روان او سخن گفتیم با سرعتی البته تاحدودی کمتر از فرد ترسو به سمت در آغوش کشیدن خطر پیش میرود!
بسیار برایتان اتفاق افتاده که سالخوردگان یا ریشسفیدان قوم، فردی را از یک ازدواج بر حذر داشته و انجام آن را حماقت توصیف کردهاند یا انجام سرمایهگذاری یا معاملهای اقتصادی را با یک فرد یا سازمان و گروه خاص حماقت برشمرده به انجام دادن آن هشدار دادهاند و یا رقابت با فلان حریف را اشتباه برشمردند اما فرد مبتلا به حماقت با بیتوجهی به این توصیهها خود به سوی نابودی سرمایههای فردی و خانوادگی به پیش میرود. در سطح یک ملت نیز متولیان احمق با همین شیوه میتوانند به سمت نابودی سرمایههای اجتماعی و ملی حرکت کنند!
بنابراین آنچنان که از واژه «تعادل روان» بر میآید، فرد متعادل در برابر یک هشدار یا خطر، نه آنچنان ترسیده که خود را به دامن آن میاندازد و نه آن چنان نترس است که نام احمق بر روی آن بگذاریم و چشم بسته به آغوش خطرات بشتابد! بلکه همواره میزانی از ترس نسبت به خطرات در درون افراد لازم است که بهترین توصیف برای آن نگرانیست! فردی که نسبت به یک احتمال یا رخدادی در آینده نگران میشود شروع به برنامهریزیهای بلندمدت و کوتاه مدت برای پرهیز از آن خطر مینماید.
زلزله و تعادل روان
هرچند رخداد و بحث پیرامون زلزله همواره در کشور زلزله خیز ایران جاری بوده است اما این امر طی ماههای اخیر به دلیل تکرار پیاپی زلزلهها در سراسر ایران ماهیت جدیتری به خود گرفته تا آنجا که مردم ایران و به ویژه تهران را دچار ترس و وحشت نموده است! حسابی سرانگشتی نشان میدهد که تعداد شکایات و مراجعات به مراکز روانشناختی با عنوان ترس و وحشت از زلزله و بیخوابی و بدخوابی پیامد آن در میان کودکان و بسیاری از بزرگسالان افزایش یافته و برخی از مراجعهکنندگان با همان محتوا یعنی زلزله مبتلا به کابوس شبانه هستند! به نظر میرسد علاوه بر این مراجعان، بخش اعظمی از مردم «مقاومت روانیشان» ضعیف شده و واکنشهایشان از تعادل روان خارج شده است! نگاهی ساده به وضعیت شهرسازی و خانهسازی در بین بسیاری از ایرانیان، بیتوجهی و ناباوری نسبت به خطر زلزله و مرگ را به خوبی نشان میدهد که فاقد هر پیشبینی و آمادگی از پیش تعیین شده همچون ساخت و سازهای استاندارد و یادگیری واکنشهای درست در لحظه وقوع زلزله است و اکنون همین افراد دچار ترس و وحشت هستند و باز هم واکنشهای خارج از تعادل روان داشته برچسب «اختلال اضطراب فراگیر» را از روانشناسان و روان پزشکان دریافت میکنند! به آن معنا که در هرلحظه و هرزمان منتظر رخداد زلزله و حادثهای دهشتناکند و از همینروی تعداد واکنشهایی همچون مثال ابتدای این مقال افزایش یافته و افراد را تدریجا مبتلا به «توهم زلزله» خواهد کرد! طبیعتا در صورت تداوم این روند، افراد وحشتزده، خودشان خودشان را خواهند کشت پیش از آن که زلزله دست به چنین اقدامیبزند! آن چنان که شنیدهاید در زلزلههای اخیر شمار زیادی از آسیبدیدگان در حین فرار و فشار جمعیت دچار آسیب شدند و نه آسیب زلزله!
چه باید کرد؟
فرد متعادل روانی، به دور از ترس و حماقتهای همراه با خونسردی خطر وقوع پدیده کاملا طبیعی زلزله را جدی میگیرد اما مبتلا به وحشتزدگی و اضطراب فراگیر نمیشود! در این تعادل به برنامهریزی بلند مدت و کوتاه مدت میاندیشد و خیلی زود شروع به عملیاتی کردن آن مینماید. تا پیش از وقوع زلزله در آمادگی کوتاه مدت و اضطراری به خانههای محکم پناه میبرد و نقاط امن منزل خویش را شناسایی میکند و در لحظه وقوع زلزله به جای فریاد و جیغ زدن که در کمترین حالات آسیب روانی برای کودکان و خردسالان را در پی خواهد داشت ضمن حفظ آرامش و خونسردی به نجات خود و هدایت خانواده خویش میپردازد و در یک برنامه بلند مدت به اجرای مقاوم سازی ساختمان و تغییر شرایط پرخطر فعلی خویش دست میزند! نه آن که با ترسانیدن خانواده خویش شاهد رخداد صحنهای همچون اتفاق مدرسه مثالمان باشیم که صرفا با توهم زلزله یعنی زلزلهای با وقوع صفر ریشتر و وحشتی با درجه هشت ریشتری شاهد هزینههای گزاف جانی و مالی شویم و خودمان زلزلهای شدیدتر از زمین را ایجاد کنیم که آمار قربانیانش بیش از قدرت زمین لرزه از مردم قربانی خواهد گرفت!