کد خبر: ۱۵۵۴
تاریخ انتشار: ۲۲ تير ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۰
پپ
صفحه نخست » نمای نزدیک


فائقه بزاز

حدود ١٠ سال داشت. کلاس پنجم دبستان بود. ظریف و ریز نقش بود با همان ظرافت‌های دخترکان این سنی. زلزله که می‌آید همه می دوند به سمت حیاط خانه.همان موقع حنانه شروع به جیغ و فریاد می‌کند. پدر به تصور این‌که ترسیده است، سعی می‌کند او را آرام کند و به حنانه می‌گوید: «نترس بابا، چیزی نیست. زلزله بود که تمام شد.» بعد از چند دقیقه پدر به داخل خانه می‌رود تا لباس گرم بیاورد. وقتی به حیاط برمی‌گردد، می‌بیند که حنانه بی‌حال شده و مادرش او را در آغوش گرفته است. پدر چندبار او را صدا می‌زند، تکانش می‌دهد، اما حنانه هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد. سریع او را با ماشین به درمانگاه و بعد هم به بیمارستان. تیم درمانی آن‌جا نیم ساعتی روی او کار می‌کنند و اقدامات احیا را انجام می‌دهند، اما حنانه دیگر برنگشت و همان‌جا پزشکان اعلام می‌کنند که بر اثر شوک شدید و استرس، دخترک فوت کرده است. زن باردار دیگری هم در اتفاقی مشابه فوت کرد. عده زیادی هم شب را تا صبح داخل خودروهای روشن کنار خیابان خوابیدند و به آلودگی هوا دامن زدند و...

زلزله اتفاق تلخ و ترسناکی است که می‌تواند ذهن انسان را به خود مشغول کند اما این مشغولیت ذهنی تا کجا باید امتداد یابد؟ احتیاط شرط عقل است و قرار نیست با دست خودمان، خودمان را به تهلکه بیندازیم. فلسفه باقی ماندن میان خوف و رجا در این زمینه درست مثل همان قضیه ناب حضرت است؛ امام علی (ع) در سایه دیوار کجی نشسته بود، از آنجا حرکت کرد و در زیر سایه دیوار دیگری نشست. به آن حضرت گفته شد: یا امیر المؤمنین، از قضای الهی فرار می‌کنی؟ فرمود: افر من قضاء الله الی قدر الله؛ از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم.* ، یعنی از نوعی قضا و قدر به نوعی دیگر از قضا و قدر پناه می برم، یعنی اگر بنشینم و دیوار بر سرم خراب شود قضا و قدر الهی است، زیرا در جریان علل و اسباب اگر انسانی در زیر دیواری شکسته و مشرف به انهدام بنشیند آن دیوار بر سرش خراب می شود و صدمه می بیند و اگر خود را به کناری بکشد از خطر او مصون می ماند، این نیز قضا و قدر الهی است. به هر حال، خود را از خطر دور نگه داشتن، پرهیز از امر خداست به امر خدا، فرار از قضای الهی است به قضای الهی.

اما این دل مشغولی و نگرانی هم باید به اندازه‌ای منطقی باشد و در شرایط بحرانی آرامش خود را حفظ کنیم و آن قدر سعه صدرمان را بالا ببریم که بتوانیم به کوچک‌ترها هم آرامش بدهیم.

انسان، ضعف‌های بی شماری دارد و ترس یکی از آن‌هاست اما به قول استاد میرباقری، وقتی این ضعف را به جای خدا به موضوع دیگری تکیه دادی برایت دردسر می‌شود. به زمین، به غذا به بستگان و مایملک و پدیده‌های طبیعی... در این حالت وقتی زیر پایت سفت است تو هم آرامی و اما وقتی متزلزل می‌شود دل تو به آشوب می‌افتد. ولی وقتی اتکایت به سکون زمینی نباشد و آرامشت وابسته به صاحب اصلی کائنات و زمین و زمان باشد، آن وقت می‌توانی حتی موقع بحران و شرایط ناگوار تجربیات بهتری داشته باشی.

آن وقت درست همان لحظه‌ای که زمین زیر پایت می‌لرزد، به زمین می‌گویی: مگر تو قبلا من را نگه داشتی که حالا تکانم می‌دهی و می‌لرزانی؟

مفهوم اطمینان نفس هم همین است. کسی که از صمیم قلب متوجه خداست و خدا هم متوجه اوست پس به او آرامش می‌دهد. آدمی که روی موج خانه می‌سازد دیگر آرامشش دست خودش نیست و این اتفاقی بود که همان شب کذایی را برای خیلی از ما مردم تهران، به جای یلدا به بلندترین شب سال و انتظار و سرگردانی برای رسیدنی دوباره به امنیت و آرامش خاطر تبدیل کرد.

· توحید صدوق، ص 337

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: