عاطفه میرافضل
من در طفولیت سفرهای زیادی همراه «حاج آقا مجتبی» بودم که گاهی حاج آقا مصطفی خمینی که از دوستان ایشان بودند نیز همراه ما بودند و حتی یادم هست که مقام معظم رهبری و برادرشان هم گاهی همراه ما بودند. حاج آقا مجتبی زیاد اهل شعر و ادبیات بودند و بسیار با شور بود و از طرفی خودشان برای من تعریف میکردند، در زمانی که من هنوز به دنیا نیامده بودم، ایشان در نوجوانی بر اساس شرایط سیاسی و نهضت ملی خیلی پیگیر ماجرا و تظاهرات بودند و حتی یادم هست که بسیار کوچک بودم که «شهید نواب صفوی» به منزل ما آمد و حاج آقا مجتبی آن موقع 20 ساله بودند و شور و شوق داشتند و در فعالیتهای سیاسی حضور داشتند.
علاوه بر سخنان مهدی کلهر؛ برادر آقا مجتبی تهرانی ، هر چه از نیک سیرتی و خلوص نیت ایشان بگوئیم کم است . خاطرات نزدیکان ایشان بیشتر اثبات میکند که چرا ایشان به استاد اخلاق معروفند؛ برادرشان در این باره اینگونه ادامه داده است:
«...حاج آقا مجتبی بسیار منظم بودند و کمتر کسی را در این حد دیدهام. در همه امور چه خواب، بیداری، چه مطالعه و... نظم داشت. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این بود که انتظارش از خودش درست بود؛ نه زیاد بود به معنی اینکه گله مند باشد و نه کم بود که بعدا حسرت بخورد و به اندازه وسع روحی، جسمی، علمی خودش برنامهریزی میکرد و ترتیب واجبات و مستحبات و غیره در ذهنش نظم داشت و کاری نداشت به اینکه مردم چه میگویند. و این نوع رفتار کار سختی است، از آنجا که من در خانواده روحانی بزرگ شدم این مطلب را میگویم. من کمتر این مسئله را دیدهام شاید تنها مرحوم پدرم دارای چنین خصوصیتی بود که خیلی دغدغه رعایت ظواهر را نداشت. هر کاری که حرام بود را ترک میکردند و واجب را به خاطر مستحب، ترک نمیکرد. خیلی رفتارهای پدرم متعارف نبود و ما در میان بچه آخوندها تنها کسانی بودیم که بیرونی خانه فرش بود و در اندرونی روی زیلوی نمد بودیم معمولا در منزل اهل علم آن زمان برعکس بود و در اندرونشان فرش بود. اندرونی و بیرونی زندگی حاج اقا مجتبی یکی بود و آگاهانه این کار را میکرد و چنین مرامی داشتند و اینها بسیار اهمیت دارد چون عمل علما است که تأثیر میگذارد».
حجتالاسلام علی تهرانی، دومین فرزند پسر آیتالله مجتبی تهرانی نیز در مناقب پدر گفته است:
«ایشان ساده زیست بودند، یکی از مشخصههای اصلی که ایشان داشتند به نظر من بحث مسئولیتی بود که نسبت به هدایت و راهنمایی جوانان احساس میکردند. زمانی که وارد مسیر طلبگی شدند، راه و مسیر زندگی برایشان شناخته شده بود و تمامی تلاش ایشان در حدود 60 سال، تربیت نسل جوان بود. ایشان از شهرت دوری میکردند.بعد از انقلاب با توجه به ارتباطی که با حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه داشتند و میدانید که رساله امام را ایشان نوشتند و پست و مقام اجتماعی بعد از انقلاب برای ایشان فراهم بود اما از مسیر خودشان خارج نشدند.»
زندگینامه
آیتالله مجتبی تهرانی در سال ۱۳۱۶ شمسی در خانوادهای از اهل علم، معرفت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی،فقیه، مجاهد و عارفی بزرگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت اهتمام ویژه داشت. آقامجتبی نیز تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز کرد و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوقالعادهای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و از محضر اساتید برجستهای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند. ایشان در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسید و بهزودی توانست از نزدیکان حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه قرار گیرد. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد، بهاندازهای بود که حضرت امام به طلبة خوشفکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشتههای درس بیعشان را جمعآوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر کند. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمة حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردد. تا آن که جرقّههای بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینیرحمهاللهعلیه از کشور تبعید شدند. سه سال بعد از این واقعة حضرت آیتالله تهرانی نیز به نجف رفت تا هم سیر معنوی خود را در سایة برکات امیرالمؤمنینعلیهالسلام و دیگر ائمة تکمیل کند و هم از تربیت استاد خویش بیبهره نماند. امّا این معیّت زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته، در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در سال ۱۳۴۹ به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم اما برزمین مانده مشغول شد. استاد از زمان بازگشت به تهران، تا پیروزی انقلاب شکوهمند امامت و ولایت در ایران، ضمن اقامة جماعت در مسجد جامع بازار، تدریس سطوح عالی خود را در مدارس علمیة تهران آغاز کردند و تربیت و هدایت جوانان را به دست گرفتند. حضور عادّی آیت الله تهرانی در تهران و فعالیّتهای مخفی ایشان در راهنمایی جوانان مجاهد، آنقدر مفید و مؤثّر بود هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است و بعد از مدّتها سرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار میرفت که ایشان بعد از انقلاب، یکی از مسئولین نظام اسلامی شده، گوشهای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرمودة خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسئولیتهای آشکار کنار کشیدند و با حضور در صحنة نیروسازی، همچنان بهصورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی ادامه داد.
میثم مطیعی از مداحان و ذاکرین اهل بیتعلیهالسلام و از مؤسسین دفتر حفظ و نشر آثار حاج آقا مجتبی به نکات جالبی در ارتباط با سیره آقا مجتبی اشاره کرده است که در زیر میخوانید:
توصیه های کاربردی به جای کرامت
آشنایی بنده با حاج آقا به زمان دانشآموزی من برمیگردد؛
زمانی که میخواستم درباره ادامه فعالیت علمی خودم تصمیمی بگیرم که در آن مقطع
خیلی احساسی بود و ممکن بود آینده علمی من را به مخاطره بیندازد. در مسجد جامع بعد
از نماز جماعت ظهر و عصر نزد ایشان رفتم و گفتم من استخاره میخواهم. ایشان دلیل آن را پرسیدند و من یادم است
که حاج آقا بعد از فهمیدن علت استخاره با من خیلی تند برخورد کردند و استخاره هم
نکردند و به من فرمودند کدام راه را انتخاب کنم. من دانشآموز بودم و سنی نداشتم.
بعد از رفتن ایشان حالم خیلی گرفته شد. در عالم بچگی خودم این نیت را داشتم که
بروم و به حاج آقا بگویم شما که استاد اخلاق هستی، این چه طرز برخورد است؟ اما
این برخورد مسیر زندگی من را عوض کرد و اعتقاد دارم ایشان میدانستند در هر مقطعی
با هرکسی چگونه برخورد کنند و من هر زمان یاد برخورد ایشان میافتم، تکان میخورم
و این برخورد به مرور باعث محبت من به ایشان شد... این قبیل توصیههای ایشان دو
ویژگی داشت: اول آن که این توصیهها کاربردی بود و دیگر آن که در محدوده شرع بود.
ایشان از محور معارف ثقلین بیرون نمیرفتند و همیشه از آیات و روایات استفاده میکردند
و از خودشان چیزی را نمیگفتند.
دعا برای فرزند
روزی برای گرفتن دستورالعملی برای فرزنددار شدن نزد ایشان
رفتم، ایشان با اشاره به روایات وارده از اهل بیتعلیهمالسلام که اگر
بندهای حاجت خود را بین دو صلوات بخواهد مستجاب است، فرمودند: بعد از هر نماز
فریضه یومیه، ابتدا صلوات بفرستید بعد یک بار استغفار کنید و بعد دوباره صلوات
بفرستید بعد از آن به فارسی این دعا را بکنید. بگویید: «خداوندا! اولاد من را
سالم، صالح، خوشروزی، خوشقدم و عاقبت به خیر قرار بده» و بعد دوباره صلوات
بفرستید. حاج آقا میگفتند: من برای همه فرزندانم این کار را انجام دادهام. در
واقع چیزی را به دیگران توصیه میفرمودند که خود مقید بودند.حاجآقا یکبار گفتند: این دعا که «خداوندا اولاد من را سالم، صالح،
خوشروزی، خوشقدم و عاقبت به خیر قرار بده» جمع تمام روایات است. من بعداً بررسی
کرده و دیدم که واقعاً همین است. ایشان فرمودند اگر این پنج دعا را انجام دهید،
دنیا و آخرت را باهم جمع کردهاید، من خودم این کار را برای فرزندانم انجام دادهام
و به شما هم میگویم.ایشان در این زمینه همچنین به تغذیه خیلی دقت داشتند و میگفتند
که مادر برای تغذیه خود باید خیلی دقت کند که در هرجایی هر چیزی را نخورد».
چای روضه آقا مجتبی
آن چایی جلسات اخلاق حاجآقا مجتبی تهرانی ، واقعاً
گواراترین و حلالترین چایی بود که در عمرمان میخوردیم. جلسات معدودی در ایام سال
را شام میدادند و آن شام لذتبخشترین غذاها بود. دیگران خیلی دوست داشتند برای
ظاهر و شکل مجالس خرج کنند، اما ایشان میفرمودند که نمیگذارم پولی در این جلسه
وارد شود که گوش و چشم مردم را ببندد و با خوردن آن مردم از شنیدن معارف الهی
محروم شوند.
رؤیای عجیب
من خودم شخصاً دنبال خواب و... نیستم، اما نکتهای برایم
خیلی جالب بود و آن این که در بیمارستان یکی از دوستان، قبل از این که ما وارد
اتاق شویم، گفت: من خوابی دیدهام. گفتم چه خوابی؟ گفت خواب دیدهام که مرحوم آیتالله
حقشناس خوابیده است و حاجآقا مجتبی آمدند و بعد از بوسیدن حاجآقا حقشناس کنار
آن مرحوم خوابیدند؛ ما آن روز معنی خواب را نفهمیدیم تا این که در روز تشییع و
تدفین برایمان روشن شد. آیتالله
جاودان برای سلامتی ایشان ختم صلوات گرفته بود که من شرکت کردم و خواب را برای
ایشان تعریف کردم؛ ایشان گفتند: «اللهاکبر!» و برایشان خیلی عجیب بود؛ تا اینکه
حاج آقا مجتبی در آستانه اربعین ابیعبداللهعلیهالسلام از دنیا
رفتند و کنار حاجآقا حقشناس دفن شدند و ما آن جا بود که فهمیدیم، تعبیر آن خواب چه بوده است.
حاج آقا از رفتن خود مطلع بودند و این مطلب را خانواده و
فرزندان و شاگردان نزدیکشان بهتر میتوانند بگویند. بعد از دهه اول محرم یک بار
دیگر رفتم بیمارستان. به من فرمودند: مردم را اذیت نکنید. من فکر کردم منظور ایشان
این است که با مردم خوش اخلاق باش. بعد دوباره فرمودند: مردم را اذیت نکنید. من گوشم را به نزدیک دهانشان بردم و
ایشان با تمام قوایی که داشتند (مکالمه برایشان دشوار بود) گفتند: مردم را در
تشییع جنازه ادیت نکنید، ازدحام درست نشود و مردم به زحمت نیفتند. ایشان میدانستند
که از دنیا میروند من در این قضیه شک ندارم.