گردآوری و تنظیم: مریم سیادت
یادداشت پزشک فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران، ساکن شهر راچستر
پنجرهای که به روی نسیم رحمت خدا بستهایم
دختر خواهرم؛ کیمیای هشتساله با دلخوری گلایه کرد که: «چرا اسم منو یه اسم قشنگ نذاشتین؟ اسمی که اسم یه آدم خوب باشه!» من و مادرش توضیح دادیم که؛ قبل از به دنیا آمدنش فال حافظی که برایش گرفتیم این درآمده: «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/ آیا بُوَد که گوشهی چشمی به ما کنند» و بیشتر توضیح دادیم که کیمیا یعنی یک چیز با ارزش و... اما قانع نشد. هی تکرار میکرد که اسمش، اسم هیچ آدم مهم و خوبی نیست.
خواستم به خیال خودم برایش مثال ملموستری بزنم. گفتم: «کیمیا جان! آدم وقتی یه اسمی رو انتخاب میکنه به خیلی چیزا فکر میکنه. مثلا من عاشق اسم سکینهام، ولی...» هیجانزده و با لهجه آمریکاییاش گفت: «آهان... مثلا چرا اسم منو نذاشتین سُکَینا»؟
من کمی شوکه شدم و ساکت ماندم. بعد خودم را جمعوجور کردم و گفتم: «خاله،
خدا برای بالاترین آرامشی که توی قرآن توصیف کرده، همین کلمه سکینه رو به کار برده،
ولی خب! من هیچوقت اسم دخترم رو نمیذارم سکینه، چون توی ایران معمولا اسم خانمهای
پیر و قدیمی سکینه است.»
مطمئن نبودم کار درستی کردم که پای این توضیح مسخره را پیش کشیدم!
کیمیا که چند ماهی است از مدرسههای معمولی آمریکا بیرون آمده و در مدرسه شیعیان مشغول تحصیل شده جوابم را اینطور میدهد که: «ولی معلم ما گفته آدمی که دوتا دختر داره باید اسم یکیشون رو یا بذاره رقیا یا سکینا»!
بعد انگار که خودش هم تازه دستگیرش شده باشد چه کشف مهمی کرده، به دینا، خواهرِ کوچکترش، نگاهی میکند و اخمآلود و با شیطنت رو به مادرش میگوید: «مامان خانوم... شنیدی چی گفتم»؟!
من و خواهرم هردو، خندهمان را قورت میدهیم. من هم میخندم؛ کیمیا هم!
از آن روز، روزی هزاربار یاد این اتفاق میافتم. یادش میافتم و به این فکر میکنم که کجای راه را در ایران اسلامی و شیعی اشتباه رفتیم؟ نامی که معنی لغویاش بالاترین آرامش هستی و خودش یادآور قصه بینقص آزادگی و آزادهخواهی است، در نظرمان غیرمعمول آمده. از آن روز دائم با خودم کلنجار میروم که آیا حاضرم اسم بزرگترین آرامش دنیا را روی دخترِنداشتهام بگذارم یا نه؟ و از این که جوابم منفی است خجالت میکشم!
«هُوَ الَّذي أَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَكانَ اللَّهُ عَليمًا حَكيمًا»*
« او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیافزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است». سوره مبارکه الفتح آیه ۴
انگار در را بسته باشم و خدا هی پشت درِ بسته نجوا کند که بندهجانم، کمی خیال راحت و آرامش واقعی برایت پیچیدهام گذاشتهام کنار، در را که باز کنی، میبینی چطور میتوانی فاتح دنیا شوی... و من چه بیدلیل، در را باز نمیکنم.
صندوق امن کودک
سال گذشته خبر داده بودیم که مسئولان شهری در ایالت ایندیانای امریکا، در خدمتی جدید به شهروندان جعبهای در کنار خیابان برای انداختن فرزندان ناخواسته نصب کردهاند! حال اخیرا زنگ هشدار یکی از این سطلها یا همان صندوقها به صدا درآمده و خبر از رها شدن یک نوزاد را درون آن داده است. مسئول آتشنشانی ابتدا فکر کرده که این زنگ دروغین است و یکی مثل همیشه خواسته آنها را سر کار بگذارد. مثلا بچهای شیطان یا آدمی مریض، محض یک شوخی هالووینی، بچه راکون یا بچه سنجابی گذاشته آنجا و در رفته!
اما این بار مسأله جدی بود و یک نوزاد انسان آن جا رها شده بود. بند ناف نوزاد هنوز وصل بود و او را داخل یک تیشرت پیچیده بودند. مسئولین محلی هم کنفرانس گذاشته و در مورد این واقعه توضیح دادهاند.
واکنش من به این خبر ابتدا سکوت بود. بعد تلاش کردم میان این خبر و آنچه در پستوی ذهنم دارم ارتباطی برقرار کنم تا شاید معنایی برای این واقعه پبدا کنم. آنچه این خبر و تحلیل آن را برای من عجیب کرده شاید متداول بودن این قضیه در آن شهر است. اینکه احتمالا موارد مشابهی در آن شهر اتفاق افتاده که مسئولین شهری را به فکر واداشته تا صندقی با نام «صندوق امن کودک» در آتشنشانی تعبیه کنند تا دختر یا خانمی که باردار شده و احتمالا به هر دلیلی جنین خود را سقط نکرده بتواند با احساس شرم کمتر از زیر بار این مسئولیت و عاقبت کاری که کرده شانه خالی کند.
شاید از یک منظر تعبیه چنین صندوقی از جانب مسئولین شهری اقدامی انسانی باشد اما از سوی دیگر باید پرسید بر سر این جامعه چه آمده و آزادی چگونه برای انسان تعریف شده است که بدون تعهد و پذیرش مسئولیت اعمال خود، در سنین کم وارد روابط صمیمی میشود و عواقب کار خود و مسئولیت آن را به دوش جامعه میگذارد؟