کد خبر: ۱۵۲۰
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۸:۳۶
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال


مروارید آستان ری

محمدجواد غفورزاده (شفق)

با دوستان فاطمه، لطف عميم داشت
با آنكه نام و شهرت عبدالعظيم داشت
هر كس كه پاس بندگي آن حريم داشت
با مهر و عشق و عاطفه عهدي قديم داشت
عطر بهار وحي و صفاي نسيم داشت
يعني كه ره به چشمه فوز عظيم داشت
روحي درآستان ولايت مقيم داشت
دستي پر از كرامت و طبعي كريم داشت
راهي به آستان خداي رحيم داشت
با آنكه جان روشن و قلب سليم داشت
با اهل بيت رابطه‌اي مستقيم داشت
چون درك كرده بود، مقام كليم داشت
از بوستان فاطمه، عطر و شميم داشت
خواندند اهل معرفت او را نگين ري
از شهر بند رنج و غم ، آزاد مي‌شود
اين ياس گلشن حسن، اين عاشق حسين
گلواژة حديث از آ‌ن لعل جان فزا
از محضر سه حجت معصوم فيض برد
مثل كبوتران حرم‌خانه رضا
شاگرد پاك‌باخته مكتب جواد
از پرتو هدايت هادي اهل بيت
ايمان خويش را به امامش ارايه كرد
با خاندان وحي پُل ارتباط بود
طور تجلّي سه امام هُمام را
شب تا به صبح شعر شفق را مرور كرد
مرغ سحر كه زمزمه يا كريم داشت

دفتردوم

به مناسبت ولادت امام حسن عسگریعلیه السلام

اي كه در مَحْبَس گيسوي تو شب زنداني ست
كار خورشيد،به فرمان تو نور افشاني ست

سامرا نه ! كه جهان سيطره قدرت توست
اي كه در عرش تو را مرتبه سلطاني ست

تا كه تكميل شود فيـض ربيع‌الاول
موعد جلوه نمائيت ، ربيع‌الثاني ست

خضر را پير غلامي تو فخري ابدي ست
در حريمي كه سليمان ، شرفش درباني ست

هركسي چشم دلش باز شود مي‌بيند
شغل داوود نبي نزد تو مِدحت خواني ست

پسرت حضرت مهدي ست اگر «رب‌الارض»
كل حالات و صفات پدرش، رباني ست

تو به قدري حسن بن علي اَستي كه چو ما
حال آيينه هم آشفته‌تر از حيراني ست

دل ندادن به تو از سخت‌ترين مشكل‌ها
دل سپردن به تو، برعكس ، پر از آساني ست

مي شود بي‌سر و سامان تو باشم گر چه
هر كه را ديدم، دنبال سر و ساماني ست

«سرگراني صفت نرگس رعنا باشد»
همچناني كه مرا روزي سرگرداني ست

خيس اشك، از غم دنيا بشود چشمانش
هر كسي آرزويش ديدن سامرا نيست

اربعين هر كه مشرف به حريمت شد گفت:
«صف زوار ضريحت چه قدر طولاني ست»

فاطمه ، باني رفتن به بهشت است او را
آن‌ که اندازه خشتي، حرمت را باني ست

«سائل» رحمت بي‌منت و بي‌پايانت
چشم در راه تو در آن نفس پاياني ست

محمد قاسمی

دفتر سوم

به مناسبت ولادت حضرت معصومهسلام الله علیها

کوثر فطرت

هدایت می‌وزد از مکتب توحید چشمانت
خدا را شکر بانو گشته‌ام امشب مسلمانت
بشارت می‌رسد بر من طلوعی می‌کند روشن
سحر از مشرق آیینه‌ها خورشید چشمانت
ترنم می‌کنم امشب تبسم‌های نورت را
به شوق وصف نور تو شدم بانو غزل‌خوانت
تو نور عصمت هفتم گواه هشتمین مهری
زمین آیینه عشقت فلک آیینه گردانت
اگر معصومه مهرت بخندد بر شب هستی
چو قلب قم شود بانو! دل خلقت چراغانت
تبسم کن به زیبایی که مهری عالم‌آرایی
بود نورت اهورایی دل آیینه حیرانت
نسیم کوثر فطرت سحاب رحمت عصمت!
مرا خیس کرامت کن شبی در زیر بارانت
قسم بر لیله‌القدری که قرآن تو نازل شد
تو نوری از خدا هستی خدا باشد ثنا خوانت
شمیم جلوه زار « هو » تو هستی از خدا گل‌بو
شبی می‌آیم ای بانو! به گلگشت گلستانت
زیارت می‌کنم عاشق کرامات نگاهت را
دو رکعت نور می‌خوانم سحر در صحن چشمانت
ز دنیا من نمی‌خواهم به جز سرمایه مهرت
نظر هرگز نمی‌دوزم
٬ مگر بر دست احسانت
نخواهم کرد من بیعت مگر با ضامن نورت
مُرید کس نخواهم شد مگر پیر خراسانت
طلوع نو بهار تو مبارک باد بر هستی
تو ای معصومه زهرا! جهان بادا گل افشانت

رضا اسماعیلی

دفتر چهارم

گلبانگ قم

امام کل گنبدهاست گر تحت‌الحَنک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از ملک دارد

جهان را می‌کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی‌اش خورشید شک دارد

جهان کوچکی دارد ولی از هر نظر کامل
که زیر گنبدش هم چرخ دارد هم فلک دارد

کسی که مبدأ میل جهان را می‌دهد تغییر
برای طعم این تغییر دریایی نمک دارد

اگر که این همه گلدسته دارد معنی‌اش این است
به زوار گرفتارش فقط قصد کمک دارد

کریمه، عالمه یا ساجده یعنی که این خانم
فقط با چارده معصوم فصل مشترک دارد

یکی با دیدن گنبد یکی با بوسه بر مرقد
برای زائرانش نسخه‌های تک به تک دارد

نگو که سنگ قبر بهجت و علامه در اینجاست
بگو معصومه دور مرقدش سنگ محک دارد

منم در زیر پای زائرانش خسته و بی‌تاب
اگر دیدی که سنگی در حرم قدری ترک دارد

مهدی رحیمی

دوبیتی‌ها

به مناسبت میلاد حضرت عیسی مسیحعلیه‌السلام

مژده‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

حافظ

***

مژده عمر ابد می‌رسد اکنون ز لبش

صبر کن یک نفس ای دل که مسیحا آمد

وحشی بافقی

***

صبح دمی رفت مسیحا به دشت

سبزه صحرا به دمش زنده گشت

امیرخسرو دهلوی

***

می‌رود در راه و در اجزای خاک

مرده می‌گوید مسیحا می‌رود

سعدی

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: