حسنا احمدی
حسنبنعلی در مسجد نشسته است و قرآن میخواند. صوت حسن همه فرشتگان را به یاد
صوت زیبای حبیبم محمد انداخته و من لبریز از محبت حسن به صوت زیبایش گوش فرا میدهم
که از من سمیعتر وجود ندارد.
در همین هنگام مردی وارد شده و در کنار حسن مینشیند، حسن آیات را به پایان میرساند و لبخندی بر چهره مرد میزند. مرد که سوالی ذهنش را مشغول ساخته میگوید:
-یابن رسول الله سوالی دارم! نظر شما درباره سیاست چیست؟
حسن لحظهای میاندیشد و بعد میگوید: «سیاست آن است که حقوق خدا، حقوق زندگان و
حقوق مردگان را رعایت کنی.» مرد با تعجب به چهره فرزند علی نگاه میکند، حسن که
تعجب را در چشمانش میبیند توضیح میدهد:
-حقوق خدا آن است که آنچه خواسته انجام دهی و آنچه را که نهی فرموده ترک کنی. حقوق
زندگان آن است که وظایف خود را نسبت به برادران
دینیات انجام دهی و در خدمتگزاری به همکیشان درنگ نکنی و نسبت به رهبر
مسلمین تا وقتی که نسبت به مردم اخلاص دارد، اخلاص داشته باشی و هرگاه از راه راست
منحرف شد، فریاد اعتراض خود را نسبت به او بلند کنی و حقوق مردگان آن است که از
نیکیهای آن ها یاد کنی و از بدیها و زشتیهایشان چشم بپوشی زیرا آنها خدایی
دارند که از کردارشان حسابرسی میکند. مرد از جا بر میخیزد و حسن باز قرآن میخواند.