فائقه بزاز
شاید خیلی از شما مجموعه «خانه کوچک» یادتان باشد، شاید هم
نباشد! اگر سن شما به روزگار خانه کوچک قد نمیدهد یا آن روزها تلویزیون نداشتید، اما
به لطف شبکه تماشا و با وجود ارائه و تبلیغ سبک زندگی آمریکایی در این مجموعه، چند
وقت پیش به نمایش درآمد. این
سریال قصه خانوادهای کشاورز با چند بچه قد و نیم قد را نشان میدهد که بعد از مهاجرت از شهر در
روستایی بیآب و علف اقامت کردند و مثل سیاست همیشگی حاکم بر مجموعههای آمریکایی
از پس همه مشکلات برآمدند و به قولی، خودشان و بچههایشان عاقبت بخیر شدند!
از طرف دیگر این روزها حجم تبلیغات تلویزیونی به خصوص میان مجموعههای پر طرفدار
بیداد میکند و آنقدر رو به فزونی است که گاهی رشته کار از دست در میرود و
فراموش میکنی که در حال تماشای سریال بودی و میروی دنبال زندگیات. تبلیغاتی که
معمولا کاراکترهایش از نژاد بور و چشم روشن است و گاهی آنقدر غلظت این روشنی
بالاست که شباهت شخصیتها از نژاد و قوم و قبیله آمریکایی فراتر رفته، به نژاد
نروژی و سوئدی تنه میزند. به خصوص که گاهی هم برای اینکه دوز شباهتشان به خارجه
بیشتر شود و تبلیغ مربوطه بهتر جلب توجه کند یک شخصیت سیاهپوست و گاها مو فرفری
هم لابه لای آنها قرار میگیرد.
چند وقتی است تبلیغ یکی از برندهای وطنی لبنیات پا را از این هم فراتر نهاده و شخصیتهایی مشابه کاراکترهای خانه کوچک را در یک مزرع پشت هم ردیف کرده حتی در این رابطه، اعمال گریم کک و مک را هم در صورت بچههای خانواده، رعایت کرده، به خصوص که والده جوان خانواده هم به طرز مضحکی شالش را به صورت بافت روی یکی از شانههایش انداخته تا موهای بافته شده مادر را تداعی کند. حتی دامن بلند و کمی پفی و پیشبندی هم رویش دارد. از سویی پدر هم با مرد دیگری با اسب به سوی ماشین لبنیات میتازند تا شیر تازه و بستنی و... تحویل بگیرند. تصویری که بی اختیار اسباب خنده را فراهم میکند.
درست است که تلویزیون به خاطر ضریب نفوذ بالایش عنوان «پادشاه تبلیغات» را دارد ولی قرار نیست تنها به بهانه پرشدن صندوق بودجه رسانه ملی، رشته کار از دست مسئولینش در برود. به راستی ارائه چنین تصاویر غلو شده چقدر میتواند برای مخاطب جذاب باشد تا فروش محصولات برند مربوطه را افزایش دهد و آیا ارزشها و چهارچوبهای سیما زیر سایه دریافت بودجه از راه جلب تبلیغات، آنقدر راحت به فراموشی سپرده شده است؟