حسین هاشمینژاد
سرمه دیدگان کنم خاک درِ سرای تو
بوی بهشت میدهد عطر فرحفزای تو
شمس و قمر منور از جلوه نور روی تو
شمس کجا، قمر کجا، صورت دلربای تو
من که دلم گرفته از ظلم و جفای این جهان
با دلزار میزنم در همه جا صدای تو
دست تهی ز درگهت بنده خویش را مران
فقط منم گدای تو، گدای بینوای تو
بهر وصال روی تو، شدم به جستوجوی تو
تا که رسم به کوی تو، فتم به روی پای تو
منم منم گدای تو، هستی من فدای تو
دیده من سرای تو، جنت من لقای تو
چون هاشمی ز سوز دل به آه و ناله میکنم
به اشک دیده ترم، شب همه شب دعای تو
به مناسبت شهادت آیتالله دستغیب
عرش اکبر
گشت هم چون گل ز جور خار پرپر، دستغیب
شد چوشاه کربلا صدپاره پیکر دستغیب
یک دُر پر ارج زیبا بود و از جور عدو
دُر شکست و شد دو صد یاقوت احمر دستیغب
چون شهیدان سرافراز زمین کربلا
گشت از کشته شدن قدرش فزون تر دستغیب
چون علیِّ عالی اعلی به هنگام نماز
گشت در راه خدا در خون شناور دستغیب
این زمین گنجایش چون او بزرگی را نداشت
رفت از این خاکدان تا عرش اکبر دستغیب
همچو جدّ اطهرش سر حلقه آزادگان
در ره عشق خدا بگذشت از سر دستغیب
در میان فرقه روحانیانِ باصفا بود
شمع مسجد و محراب و منبر دستغیب
ابوالقاسم ساجدی
به مناسبت بخشیدن فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها
بهشت با فاطمه بهشت است
گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آنکه میگردد زمین در جستوجویت
یادش بخیر آن روزها ریحان به ریحان
میچید پیغمبر بهشت از رنگ و بویت
سیارهها را در نخی میچیدی آرام
میساختی تسبیحی از خاک عمویت
برداشتند از سفرهات نان، مردم شهر
جرعه به جرعه آب خوردند از سبویت
درهای رحمت باز میشد با دعایت
دردا که میبستند درها را به رویت
تاریخ میداند فدک تنها بهانه است
وقتی بهشت آذین شده در آرزویت
وقتی منزه گشته خاک از سجدههایت
وقتی مطهر میشود آب از وضویت
چادر حمایل میکنی از حق بگویی
حتی اگر یک شهر باشد روبرویت
برخاستی با آن صفتهای جلالی
این بار آتش میچکید از خلق و خویت
حتی زمان میایستد از این تجسم
تو سوی مسجد میروی مسجد به سویت
از های و هو افتاد دنیا با سکوتت
دنیا به آرامش رسید از های و هویت
از بانگ بسماللهالرحمنالرحیمت
از شکوههای «الذین آمنویت»
تو خطبه میخواندی و میلرزید مسجد
ذرات عالم یکصدا لبیکگویت
خطبه به اوج خود رسید آنجا که میریخت
مدح علی حیدر به حیدر از گلویت
گفتم علی، او قطره قطره آب میشد
آن شب که روشن شد سپیدیهای مویت
آن شب که زخم تو دهان وا کرد، آرام
زخم تو آری زخم، آن رازِ مگویت
هنگام دفن تو علی با خویش میگفت
رفتی ولی پایان نمییابد شروعت
حمیدرضا برقعی
به مناسبت ورود حضرت فاطمه معصومهسلاماللهعلیها به شهر قم
محمل نور
السلام ای اسوه بانوي ايراني سلام
ای شکوه ناب اِجلال مسلمانی سلام
در بیان وصفتان لوح و قلم شرمنده شد
برترین گلواژه آیات رحمانی سلام
کوچه باغ خلوت ذهن من از لطف شما
میشود با یک غزل غرق گُل افشانی سلام
چشمه فیض شما در کشور دل جاری است
زمزمی، یا کوثر آیات قرآنی؟ سلام
ای شکوه وصفتان در لوح محفوظ خدا
زینت ارض و سما ، بانوی عرفانی سلام
تو کدامین آیه عشقی که من معنا کنم؟
عقل در دریای وصفت غرق حیرانی سلام
الگوی عفت تویی ای خواهر شمسالشموس
دختر موسی ابن جعفر نور یزدانی سلام
آمدی ای عـالم اسرار قرآن فاطمه
مرحبا ای پرتو انوار روحانی سلام
من چه گویم در ثنایت تا ثناخوانت خداست؟
هر چه گفتم هر چه گویم برتر از آنی سلام
اصغر چرمی
خیال
آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش
در خزان، هر برگ چندین رنگ پیدا میکند
صائب تبریزی
***
درمان
مجنون نشد آرامپذیر از رخ لیلی
دردیست جدایی که به درمان نرسیدهست
نظیری نیشابوری
***
نگاه
نمیگویم به وصل خویش شادم گاهگاهی کن
بلاگردان چشمت کن مرا گاهی نگاهی کن
امیر خسرو دهلوی
***
گل چیدن
یاد آن گلشن که گل هرچند میچیدم از آن
وقت بیرون آمدن، حسرت به دامن داشتم
فضلی گلپایگانی