زهرا کیایی
این ادعای بزرگی نیست اگر بگوییم رسانهها شکل دهنده همه یا بخش اعظمی از افکار و رفتار انسان امروزند و او در حالیکه گمان میکند با آگاهی از واقعیت و اطلاعات اصیل به تحلیل جهان پیرامون خویش و در نتیجه جهتیابی مسیر زندگی شخصی و اجتماعیاش میپردازد؛ این امر را تنها یک گمان متوهمانه باید فرض کرد که مسکنی آرام بخش برای انسان امروزی است و در همان حال به سمت و سویی در حرکت است که نمیداند و مبتلا به پیامدهایی میشود که انتظارش را نمیکشیده است! از همین روی نتیجه ازدواج او یا محصول تربیتش در قامت فرزندانی بالغ و یا تصویر خانواده و جامعهای که گمان میکند با خواسته و روش خویش ساخته است یا آیندهای که تصور دارد خود به سوی آن در حرکت است بهت آور و گیج کننده است و مدام به خود نهیب میزند که تصویر زندگی یا همسر و فرزند و جامعه آرزوهایش قربانی کدام نیرو و اراده ماورایی است؟!
ما چگونه کار میکنیم؟
برای پاسخگویی به سوال ابتدای این مقاله، لازم است نخست به این سوال پاسخ گوییم که دستگاه پیچیده و عظیم انسان چگونه کار میکند؟ بارها با زبانی خلاصه و ساده شنیده اید که «آدمی محصول فکر خویش است»! اکنون به آن جمله رایج اضافه کنید که «اندیشه محصول باورهای او و باورهای آدمی محصول اطلاعاتی است که از منفذ تجربه و تربیت کسب کرده است.» امروزه رسانههای صوتی و تصویری و مکتوب قویتر از هر کتاب و کلاس و کانون خانوادگی و فرهنگیای، تربیت کننده انسان از دریچه ارائه اطلاعات به او هستند.
وقتی شما تصویری را از مانیتور تبلت یا تلویزیونتان مشاهده میکنید در حال کسب شیوه جدیدی از ارائه اطلاعات به کمک رسانههای تصویری هستید و از طریق «یادگیری مشاهده ای[1]» به کسب تجربه و ساخت باورهای خود میپردازید. با ساخته شدن افکار و باورهای انسان؛ سبک عمل و زندگی او شکل میگیرد. به عنوان مثال شما بوسیله تجربه خود از طریق مشاهده اقوام و دوستان یا رسانهها به این باور دست مییابید که برای داشتن یک زندگی شاد و آرام داشتن ماشین یا تحصیلات بالا اولویت و از اهم واجبات است. پس از شکلگیری این باور شما پول و زمان خود را در جهت اجرایی کردن این باور و کسب این دو هدف مصروف میدارید. یا با مشاهده یک فیلم یا تبلیغ رسانهای یاد میگیرید که زنان خوشبخت انسانهایی هستند که هیچ نیاز مالی به همسران خود نداشته باشند و بر همین اساس سبک زندگی خود را میسازید که آن کسب تحصیلات یا یادگیری یک مهارت در طول سالیان دراز جهت مشغول شدن در بازار کار است. رسانه همین طور به شما تصویری از زنانگی و مردانگی یا ملیت و فرهنگتان ارائه میکند و هر فرد ضمن مشاهده هزاران قطعه تصویری و صوتی مکرر در قالب فیلم و سریال و تبلیغ و سخنرانی، صاحب باورهایی عمیق پیرامون ویژگیهای یک زن موفق یا مرد یا جامعه موفق خواهد شد و در چهارچوب ارائه این اطلاعات نسبت به ظرفیتهای خود آگاه شده و سپس بر همان اساس عمل میکند! به عنوان مثال زن را موجودی ضعیف میشناسد که تنها قدرتش در آراستن خویش است یا او را فردی قوی میداند که میتواند سرنوشت جامعه یا دنیای خویش را تغییر دهد! و یا آنکه جامعه خود را دارای فرهنگی عظیم و با توانمندیهای فوق العاده میشناسد که بر آن اساس باید خود را به عنوان یکی از اعضای اثرگذار آن بسازد و یا آنکه میتواند از دریچه این رسانهها ملیت خود را ضعیف و وابسته تصور کند که تنها چیزی که از خود انتظار داشته باشد تقلید و کپی برداری روش و منش ملل دیگر است! و ازین نمونهها میتوان هزاران باور و محصول آن یعنی سبک زندگی را مثال زد.
آیا ما در اسارتیم؟
به راحتی میتوانیم بگوییم که نیازمندی حیاتی بشر، اطلاعات است! چراکه همانطور که دیدیم آن اساس تفکر و سبک زندگی ماست! بنابراین اگر نیرویی بتواند این سرچشمه حیاتی بشر را در انحصار خود در آورد او به خوبی خواهد توانست نیروی عظیم انسانی را از این دریچه به سمت اهداف خویش هدایت کرده و به بیانی ساده تر به بردگی و اسارت خود در آورد! و این به معنای قدرت عظیمی است که انسان قدرت طلب و طمع ورز را به تحرک و تلاش بی وقفه وا میدارد تا اینبار و در قرن بیست و یکم؛ نه بر سر اراضی و آب و محصول بلکه به سیطره درآوردن سرمنشا ارائه اطلاعات یعنی رسانه، با هم نوعان خود به نزاع برخیزد!
اکنون میتوانیم به خوبی علت کشمکشهای رسانه ای و اطلاعاتی را در عصر حاضر دریابیم: «به بردگی درآوردن نسل بشر برای اهداف انحصار گرایانه خودخواهانه!»؛ این فرایند را «ادواردو برنایز» خواهرزاده فروید[2] و پدر «روابط عمومی» اینگونه توضیح میدهد: «در صورت ارضای امیال خودخواهانه افراد میتوان آنها را فرمانبردار و همزمان شاد از این فرمانبرداری کرد»[3]. برنایز در اولین آزمایش خود برای تحقق این گفتهاش توانست با استفاده از رسانه و تبلیغات، سیگار کشیدن را که در میان زنان آمریکایی یک تابو محسوب شده و آن را امری مردانه میدانستند رواج دهد و به تغییر افکار و سبک عمل جمعیت انبوهی از مردم یعنی زنان آمریکایی بپردازد!
حال سوال اساسی اینجاست که چه تعداد از رفتارهای ما در حالی که خودمان خشنود از انجام آنهاییم دقیقا همانهایی است که مورد هدف رسانه بوده است و بدون آنکه خودمان بدانیم در خدمت صاحبان آن عمل کردهایم؟! آیا در این فرایند ما موجوداتی منفعل و مجبور و ناآگاهیم که مشکلات امروز زندگی شخصی و اجتماعیمان محصول صرف انرژی و زمان عمرمان در خدمت اهداف دیگران بوده است؟ و این درحالی است که در کمال خشنودی گمان میکردیم برای خود تلاش میکنیم و از ایدهها و دیدگاههای خویش دفاع میکنیم! آیا تصویر مردمان قرن بیست و یکم همان تصویر مردمانی است که در فیلمهای تاریخی مصرباستان مشاهده کردهایم؟ یعنی کارگران و بردگانی که زندگیشان مصروف ساخت بناهای عظیمالجسه برای فرعونیان زمانشان بوده است و امروز تمامی زندگیمان در حال ساخت بنایی برای دیگرانیم با این تفاوت که آن را به اختیار خود انجام میدهیم و از انجام آن خشنودیم!
هیپنوتیزم رسانهای
قابل انکار نیست که انسان امروز درگیر آسیبهای جسمی (بیماریهای جدید و مهلک عصر حاضر) و روانی (بیماریهای تشدید شده روان که هر روز گسترش مییابد) و اجتماعی (افزایش اختلافات و رشد فردگرایی و انزوا و بدبینی و کینه ورزی و غیره) به مراتب مهلکتری از اسلاف خویش است و مدام از خود میپرسد «چرا هرچه تلاش میکنم به جای کسب خشنودی، بر درجه ناخشنودیها و بیماریهایم افزوده میشود؟» اما از آنجا که او به معجزه رسانه و به مدد نظریات روانکاوی افرادی چون فروید و برنایز در خواب مغناطیسی به سر میبرد؛ در حالیکه لبخند رضایت بر لب دارد زندگی خویش را مصروف خواستهها و نیازهای دیگران میکند در حالیکه که گمان دارد او در حال ارضای خواستهها و نیازهای خویش است! اما آنچه در عمل رخ میدهد غفلت از نیازمندیهای روانی و جسمیو اجتماعی و معنوی خود اوست و تبعا در سایه این غفلت هر روز بر بیماریهای تن و روانش افزوده میشود! و سرمایههای فردی و خانوادگی اش یکی پس از دیگری از دست میروند! از درون تهی میشود و احساس پوچی حس غالب همنوعان اوست و مبتلا به سرگردانی و افسوسی بیانتها، از مشکلاتی که دامنگیر خودش و هرکسی است که در اطراف میبیند! سردی عواطف خانوادگی و نوع دوستی پیامدی از کار و دغدغههای تمام ناشدنی محیط واقعی و مجازی است؛ و در ادامه نیز تعدد جدایی واقعی و عاطفی و افزایش روابط سودجویانه و خودخواهانه خارج از خانواده و بیتوجه به نیازهای روانی خود و دیگری و آسیبهای پیامد آن! اما سوال این است که آیا همگان در اجباری تاریخی مبتلا به این اسارت هیپنوتیزم محور خواهند شد و اگر نه چرا اغلب مردمان جهان بر این غفلت و هیپنوتیزم تاریخی گردن نهادهاند و بیماریهای ناشی از آن را به دوش میکشند؟ و اساسا فرایند رخ داد و اثرگذاری این روش بر ساکنین قرن بیست و یک چگونه است؟ و راه برون رفت از آن چیست؟ سوالاتی است که در آینده بدان پاسخ خواهیم گفت.
...
[1] اصطلاحی که توسط روانشناس معاصر آلبرت بندورا مطرح شد که بر اساس آن یادگیری و در نتیجه شکلگیری تفکر و سپس رفتار انسان تنها از دریچه تجربه مستقیم وقایع اتفاق نمیافتد! بلکه تنها با مشاهده تصویر درگیری در یک فیلم یا حرکتی اخلاقی یا ضد اخلاقی؛ یادگیری رخ داده و در صورت توانایی بیننده و فراهم آمدن شرایط مشابه؛ همان رفتار توسط یادگیرنده تکرار خواهد شد!
[2] فروید روانپزشک و از جمله بزرگترین و در زمره اولین نظریه پردازان روان شناسی است که دیدگاههایش در سایر شاخههای علمینفوذی قابل توجه دارد
[3] اندیشکده یقین