کد خبر: ۱۴۴۵
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۸
پپ
یادداشت یک دندانپزشک، فارغ‌التحصيل از دانشگاه‌های بوستون و تهران، ساکن كاليفرنيا
صفحه نخست » ینگه دنیا



مریم سیادت

وقتی اسم کتابخانه به گوشتون می‌خوره اولین چیزی که به ذهنتون میاد چیه؟ هیچ بعید نیست اگه اکثرتون تصور خاصی از کتابخانه نداشته باشید مگر یک مکان ساکت و بی‌روح برای گذراندن روزهای ملال‌آور امتحانات دانشگاه یا آمادگی برای کنکور.

اولین روزهایی که به آمریکا آمده بودم و به شدت پیگیر آشنا شدن با سیستم زندگی در این کشور بودم، از یکی از دوستانم شنیدم که در شهرمون تعداد نسبتا زیادی کتابخانه‌ عمومی وجود داره. یادمه با بدبینی و تعجب از اینکه، مگه یه کتابخانه به چه دردی از دل‌مشغولی‌های اون بُرهه از زندگی من می‌خوره، داشتم به توضیحات دوستم در مورد برنامه‌های کتابخانه گوش می‌کردم؛ اما هیچ‌وقت تصورش رو نمی‌کردم که دو تا از شعبه‌های نزدیک خونه‌مون تبدیل بشن به مقصد پیاده‌روی‌های روزانه‌ من، برای حداقل سه روز در هفته به صورت ثابت‌، جهت شرکت در کلاس‌های آزاد زبان کتابخانه.

کتابخانه‌های عمومی که تعدادشون در شهرهای بزرگ آمریکا کم نیست‌، توسط دولت‌های محلی یا شهرداری‌ها تأمین مالی می‌شوند. در واقع ایالت‌های پردرآمدتری مثل ماساچوست کتابخانه‌های پرتعدادتر با امکانات بیشتر دارند. ضمن این که میزان استقبال بیشتر مردم از کتابخانه‌ها، در شهرهایی که متوسط تحصیلی بالاتر هست، در تعدد کتابخانه‌های شهر مؤثره.

به غیر از تأمین کتب مختلف و ایجاد محیط فیزیکی مناسب برای مطالعه، کلاس‌هایی مثل مکالمه‌ زبان انگلیسی برای تازه واردها، آشنایی با قوانین ایالات متحده برای شهروند شدن، آشنایی با نحوه‌ پر کردن فرم‌های مالیات، کلاس‌های کامپیوتر، و خلاصه بسیاری کلاس‌های دیگه در کتابخانه‌ها برگزار می‌شوند.

گاهی هم از نویسنده‌ یک کتاب معروف دعوت می‌شه تا برای مراسم امضا دادن روی کتابش و گفتگوی صمیمی با علاقه‌مندان به کتابش در یک کتابخانه حضور پیدا کنه.

از قسمت‌های جذاب هر کتابخانه بخش کودکان است که معمولا قسمت وسیع یا حتی طبقه‌ای جدا رو به خودش اختصاص می‌دهد. در و دیوارهای رنگارنگ همراه با اسباب بازی‌های بی‌صدا ولی متنوع در کنار کتاب‌هایی که بر اساس رده‌ سنی و موضوع دسته‌بندی شدند، محیط کتابخانه را برای بچه‌ها به مکانی شاد برای تفریح همراه با مطالعه تبدیل می‌کنه.

برگزاری کلاس‌هایی مثل شعرخوانی یا داستان‌خوانی برای کودکان که رنج سنی‌شون از صفر ماهگی! تا شش سالگی هست، پدر و مادرها رو ترغیب می‌کنه که حضور در کتابخانه را در برنامه‌ ثابت هفتگی کودک‌ خود قرار بدهند. جالب این جاست که کلاس داستان‌خوانی فقط برای کودکان تشکیل نمی‌شه و معمولا بخش بزرگسالان هر کتابخانه هم برنامه‌های این‌چنینی تدارک می‌بینه، برای ترغیب حضور بیشتر مردم در کتابخانه‌ها.

فرهنگ کتاب‌خوانی حالا دیگه جزئی جدایی‌ناپذیر از فرهنگ این مردم شده به طوری که از اون دست عجایبی هست که در روزهای اول حضورتون در مکان‌های عمومی این کشور حسابی به چشم‌ میاد و کلی حسرت به دل‌تون میذاره که چطور تو کشور خودمون سرانه‌ مطالعه انقدر پایین است. بارها دیدم تعداد کتاب‌هایی که یک نوجوان فارغ‌التحصیل از دبیرستان اینجا در طی سال‌های مدرسه از دبستان تا دبیرستان خونده چند ده برابر تعداد کتاب‌هایی هست که خیلی از من و شما در تمام طول عمر می‌خوانیم!

یادداشت عطیه از مینه‏سوتا

تقابل درخت و انسان، این بار از این زاویه

فکر می‌کنم توجه کردنم به جزئیاتی که در این‌جا نسبت به کشور خودم متفاوت است، حداقل در این چند ماه اول حضورم در آمریکا، چندان هم غیر‌طبیعی و به قول صنف خودمان پاتولوژیک نباشد. یکی از بیشترین چیزهایی که اینجا در مقایسه با ایران یا حتی بیشتر در قیاس با اروپا برایم جلب نظر کرده، مصرف‌گرایی است. ماشین‌های بزرگ و پر مصرف، لباسشویی و خشک‌کن‌های غول‌پیکر، هواسازهای اماکن عمومی که در حد فریزر دمای فضاهای عمومی را خنک می‌کند و ...

در راه آمدن به آمریکا، در فرودگاه آمستردام، سطل آشغال‌ها سه قسمت داشت: زباله‌های تر، پلاستیک و کاغذ؛ در ایران هم تلاش‌هایی، هرچند ابتدایی، برای تفکیک و بازیافت زباله‌ها می‌شد. درحالی‌که اینجا، در یکی از بهترین و فرهیخته‌ترین مراکز درمانی آمریکا! همه‌ زباله‌ها درهم جمع‌آوری می‌شود.

آمریکا معروف است به ضعیف بودن حمل و نقل عمومی و تقریبا بدون ماشین شخصی، زندگی برایت غیر ممکن می‌شود. این هم خود، نمود بارزی از مصرف‌گرایی در سبک زندگی آمریکایی‌ست. در همین مدت کم زندگی در این‌جا و بالا و پایین کردن حقایقی که از پیش چشمانم می‌گذرد.

هرچقدر طراحی‌های صنعتی اروپا و کُره و ژاپن، در راستای کاهش مصرف انرژی، بازیافت و استفاده از مواد تجدیدپذیر است، سبک زندگی فعلی آمریکایی انگار نه می‌تواند دسترسی نامحدودش به انرژی را از نگاه‌ها پنهان کند و نه حتی می‌خواهد این طور وانمود کند که زمین و دنیا از آنِ کسی غیر از خودش هم هست. حجم بالای استفاده از پلاستیک و ظروف یک‌بار مصرف در کنار مصرف بالای سوخت و انرژی در تک تک تجهیزات موجود در این کشور شاید حرف‌های مرا باورپذیرتر کند.

گاهی با دیدن تراک‏های غول‌پیکری که معمولا تک‌سرنشین هستند، با آن مصرف سوخت سرسام‌آورشان، بدجور یاد چاه‌های نفت خاورمیانه می‌افتم. چیزی که واضح است و گفتن ندارد این است که هر چه گفتم، مشاهده‌های یک بیننده‌ شرقی دلتنگ وطن است و ته ته‌اش، مدرک و شواهد آماری بر ادعایم ندارم. اما حرف دل را نمی‌شود فقط به جرم دلی بودنش نزد! قصه از این قرار است که وقتی داخل سرویس بهداشتی، این برگه را بالای خشک کن برقی دیدم، فکر کردم که اگر برای استفاده کردن از دستمال کاغذی، تنه‌ تنومند یک درخت، بیشتر به خاک می‌افتد، برای استفاده کردن از این حجم از امکانات در یک کشور، چند تَن تنومند و جوان به خاک و خون کشیده می‌شود؟ چند سر بی گناه به خاک می‌افتد؟ چند خانواده بی‌پدر می‌شود؟روی برگه بالای دست خشک کن نوشته بود: «فواید استفاده از دست خشک‌کن با بازده بالا؛ حفظ درختان و منابع طبیعی، برای خشک کردن دست‌تان با خشک‌کن برقی، در مقایسه با استفاده از دستمال کاغذی، انرژی کمتری مصرف خواهد شد. در قیاس با دستمال کاغذی، هزینه‌ها را با میانگینی بین ۹۰ تا ۹۵ درصد کاهش می‌دهد.»

فکر می‌کنم وقتی می‌شود از سرپا ماندن یک درخت حرف زد و همزمان کلی پلاستیک وارد چرخه‌ محیط زیست کرد، دور از ذهن نیست اگر دم از حقوق بشر بزنی ولی آدم‌ها را از طبیعی‌ترین حقوق‌شان که نفس کشیدن است هم محروم کنی! درست مثل جناب ایالت متحده آمریکا!

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: