کد خبر: ۱۴۴۰
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۴
پپ
صفحه نخست » گزارش


فاطمه اقوامی

شاید اگر داستان‌شان در گذشته‌های دور اتفاق افتاده و حکایتش به ما رسیده بود کل ماجرا را یک افسانه زاده تخیل بشری تصور می‌کردیم و قصه‌شان را باور نمی‌کردیم اما چه کنیم که وجودشان حقیقتی است تلخ و گزنده که روایتش متعلق به همین روزگار ماست و از ذهن‌مان پاک نمی‌شود... هنوز هم خیلی از ما درست نمی‌دانیم یکدفعه سر و کله‌شان از کجا و چطور پیدا شد، فقط ناگهان به خود آمدیم و دیدیم تمام اطراف‌مان آلوده به ویروس حضورشان شده... چون زالو به جان مردم افتاده بودند و خون‌شان را می‌مکیدند... ردپای سیاه‌شان به هر کجا باز می‌شد مثل یک زلزله پر لرزش ویرانه‌ای عظیم به جای می‌گذاشتند... به هیچ چیز رحم نمی‌کردند... نه اعتقاد سرشان می‌شد نه انسانیت... خیلی زود وحشت و ترس از این موجودات عجیب و غریب در جان خیلی‌ها رخنه کرد... حقم داشتند... شرح جنایات‌ این موجودات لرزه بر اندام آدمی می‌انداخت... همه مانده بودند که چطور از پس آن‌ها بربیایند و بر زمین‌شان بزنند... تا آنکه مردانی پهلوان‌صفت تاب بی‌حرمتی‌ها و ددمنشی آن‌ها را تاب نیاوردند و به پا خواستند... جان خویش بر کف دست گرفتند و وارد کارزار شدند... روزهای سختی گذشت... داغ‌های زیادی بر دل‌ها گذاشته شد... همسران و پدران زیادی پر پرواز گشودند... خون‌های زیادی ریخته شد...اما بالأخره همین چند روز پیش خبر رسید که مژده دهید که ایام غم به سر آمده و لکه ننگی به نام داعش از صفحات تاریخ پاک شد...

این فتح و پیروزی به آسانی به دست نیامد، سال‌ها مجاهدان سوری و ایرانی و سوری و عراقی دست در دست هم خون‌‌ دل‌ خوردند و همسران صبور و فرزندان نازدانه بسیاری درد هجران به دوش کشیدند تا بار دیگر نقشه دشمنان اسلام نقش بر آب شد... و البته این آخر راه نیست و نبرد ادامه دارد... آنچه اکنون اهمیت دارد حفظ تمام لحظات این اتفاق بزرگ در حافظه تاریخی است برای آنکه به آیندگان به ارث رسد و از گزند تحریف در امان ماند...

ما هم در مجله زن روز تصمیم گرفتیم در این جشن و سروربزرگ سهمی داشته باشیم و نگاهی کنیم به روزهای پرافتخار گذشته... با ما همراه باشید...

تولد شوم:

تاریخچه «دولت اسلامی عراق و شام» یا همان که ما با نام داعش می‌شناسیم به سال 2004برمی‌گردد یعنی زمانی که «ابومصعب الزرقاوی» از حمله و حضور آمریکایی‌ها در عراق و بستر مناسبی که در پی این حمله برای فعالیت نیروهای مسلح در عراق ایجاد شده بود، استفاده کرد و به آن کشور رفت و گروهی به نام «جماعت التوحید و الجهاد» راه انداخت. الرزقاوی که خیلی‌ها از او به عنوان پدر داعش یاد می‌کنند با القاعده به رهبری «اسامه بن لادن» بیعت کرد و گروه او به عنوان شاخه‌ رسمی القاعده در عراق شناخته شد. او در ابتدای مسیر انحرافی خود، شیعیانی که در عراق با نیروهای مهاجم آمریکایی می‌جنگیدند، به عنوان همدستان نیروهای خارجی نامگذاری کرد و از سایر عراقی‌ها خواست مقابله شیعیان بایستند. او در ژوئن 2004 در نامه‌ای که به بن لادن نوشت کشتار شیعیان را یکی از چهار هدف اصلی اوست!

با فعالیت این گروه، اقدامات تروریستی در عراق شدت گرفت و جنگ‌های فرقه‌ای آغاز شد. انفجار حرمین عسکریین، انفجارهای عاشورا در کربلا و نجف، پخش فیلم‌های ویدئویی گرن زدن گروگان‌های عراقی و... از جمله اقداماتی بود که این گروه مسئولیتش را برعهده گرفت. با این اقدامات، این گروه به یکی از قدرتمندترین گروه‌های تروریستی در عراق تبدیل شد تا اینکه در ژوئن 2006 الزرقاوی به دست نیروهای آمریکایی به هلاکت رسید و به جای او، فردی مشهور به ابوایوب مصری رهبر جدید القاعده عراق شناخته شد. چند ماه بعد یک گروه نظامی به نام «دولت اسلامی عراق» با رهبری ابو عمر بغدادی در سامرا اعلام موجودیت کرد و در کنار القاعده قرار گرفت. در سال 2010 ابوعمر بغدادی هم به دست آمریکایی‌ها کشته شد و این بار ابوبکر بغدادی جای او را گرفت. کسی که چهار سال بعد نوزاد شوم داعش در دامنش متولد شد و رشد کرد.

با شروع آشوب و جنگ داخلی در سوریه در بهار 2011، شرایط نیروهای تحت امر ابوبکر بغدادی فضای و شرایط مناسبی را برای عرض اندام یافتند. بغدادی خیلی زود نیروهای خود به سمت سوریه راهی کرد که باعث شد در دسامبر 2011 اولین عملیات‌های انتحاری و بمب‌گذاری در دمشق آغاز شود. با تشکیل جبهه النصره نیروهای بغدادی در کنار آن‌ها علیه نظام سوریه وارد جنگ شدند. نهایتا ابوبکر بغدادی در آوریل 2013 پیامی صوتی منتشر کرد و در آن از ادغام دو گروه «جبهه النصره» و «دولت اسلامی عراق» خبر داد و به این ترتیب گروه تروریستی «دولت اسلامی عراق و شام» یعنی همان داعش شک گرفت و این آغاز بلایی بود که چند سالی به جان بلاد اسلامی افتاد.

زمستان همان سال شهر رقه سوریه که به دست مخالفان دولت افتاده بود تحویل داعش شد و این گروه آن جا را پایتخت خود اعلام کرد. با قدرت گرفتن داعش در سوریه او به مناطق بیشتری از عراق نیز حمله‌ور شد. در ژوئن 2014 داعش با تصرف موصل و بعد هم تکریت به موفقیت‌های بزرگی دست پیدا کرد. کمتر از یک ماه بعد از این تصرفات داعش با انتشار یک پیام ویدئویی «ابوبکر بغدادی» را خلیفه همه مسلمانان جهان اعلام کرد و نام خود را از دولت اسلامی عراق و شام به دولت اسلامی تغییر داد. این گروه با این تغییر نام در حقیقت از رویای باطله‌ خود یعنی تسلط بر قاره‌ها پرده برداشت. ابوبکر بغدادی هم در مسجد بزرگ موصل خطبه‌ای خواند و همه را به اطاعت از خودش فراخواند. داعش بعد از این زمان به انجام کارهایی چون چاپ اسکناس، گذرنامه، صدور نفت، راه‌اندازی شبکه تلویزیونی و برگزاری گشت‌های گردشگری اقدام کرد. تا یک سال بعد از این هم توانست نیمی از خاک سوریه و بخش‌های شمالی عراق را تحت تسلط ظالمانه خود درآورد.

وقتی پای قهرمانان به میدان باز می‌شود

وقتی خبر پیشروی‌ها و جنایات داعش و افزایش اشوب و بلوا در سوریه به گوش دلاورمردان ایرانی رسید، از آنجا که ایران همیشه حامی مقاومت بوده و هست، درخواست دولت قانونی این کشور را پاسخ مثبت داد و با محوریت نیروی قدس سپاه پاسداران وارد گود مبارزه شد. در همان ابتدا تعدادی از افسران ایرانی با هدف کمک مستشاری راهی سوریه شدند که همین حضور باعث شد روند پیشروی جبهه النصره در سوریه کند شود.

هر چقدر نیروهای داعش وقیح‌تر می‌شدند و جنایات خود را گسترش می‌دادند، از این طرف هم نیروهای جهادی با قوای بیشتری وارد میدان می‌شدند.

ما را مدافعان حرم آفریده‌اند

بعد از تخریب مقبره «حجر بن عدی» توسط گروه‌های تکفیری و تهدید حمله به بارگاه حضرت زینب‌سلام‌الله‌علیها جمعی از نیروهای داوطلب جهت حفاظت و پاسبانی از این حرم شریف و حرم‌های شریف دیگر در عراق راهی این دو کشور شدند و کم‌کم از حدود سال 92 عبارت مقدس مدافعان حرم وارد ادبیات اجتماعی ما شد. جوانان پرشور و با غیرت انقلابی از ایران، افغانستان و پاکستان که در دامان آموزه‌های مکتب اسلام و انقلاب اسلامی رشد یافته‌بودند جنایات و هتک حرمت داعش را طاقت نمی‌آوردند و در قالب یگان فاتحین، لشکر فاطمیون و زینبیون و... هم‌پای سرداران و آنان که در راه جهاد مویی سپید کرده بودند راهی میدان شدند تا دست در دست برادران مسلمان سوری و عراقی این لکه ننگ را از صفحه روزگار محو کنند.

در این راه ایران عزیز داغ‌های بسیاری دید... داغ جوانان دهه هفتادی که نه انقلاب اسلامی را درک کرده و نه دفاع مقدسی دیده بودند اما مستحکم و استوار پای آرمان‌های انقلاب ایستادند... زمانی که حریم و حرم آل الله را در خطر دیدند غیرت‌شان به جوش آمد، وقتی فریاد مظلومی را کیلومترها دورتر شنیدند به یاریش شتافتند تا مبادا راه دشمن تکفیری به مرزهای میهن عزیزشان باز شود... پدر و مادرهای زیادی در این راه با رضایت فرزندان‌شان راهی میدان کردند و جایش گلی پرپر تحویل گرفتند، بانوان بسیاری بند پوتین جهاد را به پای همسران‌شان محکم کرده و صبورانه درد فراق و هجران یار به جان خریدند و کودکان نازدانه‌ای یتیمی بر سرشان سایه افکند... اما همه در دل به داشتن چنین شیرمردانی مفتخر و به آینده امیدوار بودند و می‌دانستند این هدیه‌های پیشکش شده به درگاه خدا پاداشی عظیم به دنبال دارد...

بارش سجیل بر سر سپاه ابرهه

خرداد 96 از آن ماه‌هایی بود که تا ابد در حافظه تاریخی ملت ما می‌ماند. 17 خرداد چند تن از عناصر داعش پایشان را از گلیم‌شان درازتر کرده به قصد ارعاب و کشتار به مجلس‌شورای اسلامی و مرقد مطهر امام‌خمینی‌ره حمله کردند که در این حادثه تعدادی از هموطنان‌مان به شهادت رسیدند. غیرت ایرانی این حادثه را تاب نیاورد. فقط چند روز بعد انتقام این حادثه را گرفت و با 6 فروند موشک بالستیک میان‌برد، 6 هدف را در استان دیر‌الزور سوریه مورد اصابت قرار داد. طبق فیلم‌های منتشره شده، تمامی این موشک‌هایی به اهداف مورد نظر برخورد کرده بود. این اهداف مراکز تجمع و پشتیبانی و ساخت خودروهای انتحاری تروریست‌های تکفیری در منطقه دیرالزور در شرق سوریه بود.

قصه ما به سر رسید

گاهی اتفاقات و حوادث بزرگ نیاز به نقطه عطف دارند تا بهتر جلوه کنند و به هدف نزدیک‌تر شوند. درست مثل آن اتفاق بزرگی که در جریان این 6 سال مجاهدت رخ داد. همه چی از انتشار یک عکس شروع شد. عکسی که به سرعت دست به دست شد و جهان را تکان داد. عکسی که کلی حرف در خود داشت... هم گریزی بود به روضه‌ها و هم صلابت و استواری درونش موج می‌زد... فکر نمی‌کنم آن نگاه آخر شهید محسن حججی هیچ گاه از خاطرمان پاک شود... شهادت حسینی شهید ححجی خون تازه‌ای را در رگ‌های جبهه مقاومت به جاری کرد و طوفانی بزرگ به راه انداخت. در همان روزها بود که سردار سلیمانی وعده گرفتن انتقام خون شهیدان به خصوص محسن ححجی را داد و اعلام کرد تا سه ماه دیگر ریشه داعش را می‌خشکانیم و نابودی این شجره خبیثه را جشن می‌گیریم.

وعده صادق

اما وعده سردار به برکت خون شهدا زودتر از موعد تحقق پیدا کرد. روز 29 آبان شهر البوکمال آخرین شهر تحت اشغال داعش در عراق و سوریه در شرق دیرالزور توسط ارتش سوریه و نیروهای مقاومت اسلامی به طور کامل آزاد شد و به این ترتیب عملا حکومت خودخوانده تروریست‌های داعش که 6 سال سایه شومش را بر سر منطقه گسترانده بود، به پایان راه رسید، سرور و شادی به دل مردم ایران، سوریه ، عراق و دیگر مسلمانان جهان راه یافت. این خبر را سردار سلیمانی با ارسال نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب به جهان مخابره کرد. رهبر انقلاب هم در پاسخ به این پیام نابودی داعش را نتیجه مجاهدت‌های فداکارانه سردار سلیمانی و همکاران‌شان خواندند و متلاشی ساختن این توده‌ سرطانی و مهلک را خدمتی بزرگ به همه‌ ملّتها و به بشریّت عنوان کردند. درآخر هم تأکید فرمودند: از کید دشمن غفلت نشود. آن‌هایی که با سرمایه‌گذاری سنگین، این توطئه‌ شوم را تدارک دیده بودند آرام نخواهند نشست، سعی خواهند کرد آن را در بخشی دیگر از این منطقه و یا به شکلی دیگر دوباره به جریان افکنند.

و حالا بعد از تحقق وعده سرباز، همه چشم انتظار تحقق وعده فرمانده او هستند که فرموده است: «اسرائیل 25 سال آینده را نخواهید دید.»

دست‌های پشت پرده:

شاید نشود به این زودی‌ها از قربانیان و خسارت‌های بی‌شمار داعش آمار خیلی دقیق ارائه داد اما براساس آمارهای سازمان ملل متحد تعداد کشته‌ها در شش سال جنگ سوریه اعم از افراد سوری و غیر سوری به بیش از 320 هزار نفر می‌رسد. هم‌چنین براساس آمار منتشره، در نیمه دوم سال 2013 نزدیک به 1400 خانه در عراق توسط نیروهای داعش ویران و شد که در پی این حملات 1996 نفر کشته و 3021 نفر زخمی شدند.

در مدت این 6 سال بارها بارها اخبار قتل‌ها، سربریدن‌ها، تجاوزها، غارت‌ها و جنایات‌ ددمنشانه این گروه تروریستی در رسانه‌ها منعکس شد. اخباری بسیار وحشتناک که در بسیاری از موارد دلمان می‌خواست دروغ باشد. اما باید دید این دست‌های آلوده به خون مردان و زنان و کودکان بی‌گناه از طرف چه کسانی حمایت می‌شدند؟! گستردگی سلاح‌ها و مهمات و تجهیزات این گروه تروریستی حکایت از آن داشت که یک حمایت خارجی قوی پشت سر آن قرار گرفته است. اینکه داعش دست پرورده آمریکا و متحدانش بود مسأله‌ای است که حتی از سوی مقامات آمریکایی نیز مورد تأیید قرار گرفته است. هیلاری کلینتون وزیرخارجه سابق آمریکا در کتاب خود با عنوان «گزینه‌های دشوار» در سخنانی غافلگیر کننده‌ مطرح ساخته و اذعان کرده که داعش در واقع ساخته دست آمریکا با هدف تقسیم خاورمیانه است.

او در ادامه می‌گوید: ما وارد جنگ عراق،‌ لیبی و سوریه شدیم و همه چیز بر وفق مراد و بسیار خوب بود اما ناگهان انقلاب مصر در 30 ژوئن رخ داد و همه چیز ظرف 72 ساعت تغییر کرد. من به 112 کشور جهان سفر کرده بودم و با برخی از دوستان این توافق حاصل شد تا به محض اعلام تأسیس داعش این گروه به رسمیت شناخته شود اما ناگهان همه چیز فروپاشید. توافق شده بود تا دولت اسلامی(داعش) در روز 5 / 7 / 2013 اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسیس آن بودیم تا ما و اروپا هرچه سریعتر آن را به رسمیت بشناسیم. هم‌چنین «نوام چامسکی» محقق و پژوهشگر سرشناس آمریکایی در سخنانی به این قضیه اعتراف کرد که اشغال ده ساله خاک عراق از سوی نیروهای آمریکایی و انگلیسی منشأپیدایش گروه تروریستی داعش در این کشور بوده است. «مایکل فلین» رئیس سابق آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا نیز در گفتگو با شبکه الجزیره به طور صریح اعلام کرد: آمریکا عمدا در پیدایش و سرپرستی گروهک تروریستی داعش، جبهه النصره و شاخه تشکیلات القاعده در سرزمین شام و حمایت از آن‌ها علیه نظام سوریه نقش داشت. در نهایت می‌توان اینگونه گفت که گروهک آدمکش داعش با پول سعودی‌ها و سرپرستی و تسلیحات آمریکا شکل گرفت.

و این موضوعی است که نباید از نظر دور شود و مورد غفلت قرار گیرد، مبادا که چهره بزک شده دشمن ماجرا را از یاد ما ببرد و روزگاری نه چندان دور جای جلاد و شهید عوض شود و عده‌ای با تحریف تاریخ ادعا کنند داعش نیرویی جهادی با هدف نجات مسلمین بوده است!

در بهار آزادی، جای شهدا خالی

مطمئنا صاحبان اصلی این پیروزی کسی جز خانواده شهدای مدافع حرم نیست... زینب‌وار عزیزان‌شان به پیشگاه خدای متعال تقدیم کردند و در غم فراق دندان صبر بر جگر گذاشتند... آن‌ها که خود در راه این مجاهدت بزرگ قدم‌ برداشتند و در این پیروزی شریک و سهیمند بهتر از هر کس می‌توانند حال و هوای خوش این روزها را وصف کنند. در این بخش توصیفات زیبای تعدادی از این عزیزان را که در پاسخ به پیام تبریک و تهنیت مجله و درخواست ما مبنی بر وصف حالشان ارسال کردند، می‌خوانیم:

همسر شهید مهدی قاضی‌خانی
نازم آن دستی که دست زورمندان بشکند/ بشکند دستی که بازوی ضعیفان بشکند

روزی که خرمشهر آزاد شد، در عین شادی زمزمه می‌کردیم: «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته» و امروزکه کل سوریه و عراق از تصرف شجره خبیثه ملعونه داعش آزاد شد باز زمزمه می‌کنیم: مهدی‌ها، میثم‌ها، احسان‌ها، نیستید و ببینید شهرها آزاد شدند و دیگرخطری حرم‌ها را تهدید نمی‌کند. انگار عادت‌مان شده بدون شهدا جشن پیروزیمان را بگیریم. کاش بودید و وجودمان را روشن‌ می‌کردید. تنها با تلاش و جهاد و خون دادن در راه خداست که می‌توان مؤثر درتعجیل فرج بود. این پیروزی بزرگ را خدمت امام امت حضرت امام خامنه‌ای و ملت‌های اسلامی تبریک می‌گوییم و ان‌شاءلله این پیروزی مرهمی بر دل‌های خانواده شهدا باشد. «ان الباطل کان زهوقا، همانا باطل رفتنی است.»

همسر شهید علی سلطان مرادی
سلام بر زینب؛ سلام بر صبر و پایداری‌اش؛ سلام بر انتخاب‌هایش؛ ستون‌های حرمت پایدار باد، بانوی عشق؛ همه هستی امان فدایت؛ عباس‌های آخرالزمان چه عاشقانه با شنیدن «هل من ینصرنی» به سویتان راهی شدند و چه بی‌باک و عاشقانه ایستادند و فریاد زدند «هیهات من‌الذله».

همه افتخارمان این است که در باریکه شهادتی که باز شد عزیزان ما انتخاب شدند، از طرف همه هستی حسین‌علیه‌السلام.

مهرشهادت را در حریم شما، مادر بر پروندهشان زد...

الحمدلله بر این نصر و پیروزی... الحمدلله بر وجود شما و وجود جوانان غیور در حریمتان...

خدا قوت شهدا؛ خداقوت برادران عزیز مدافع حرم؛ بی‌گمان؛ خبر پیروزی که پخش شد؛ همه اشک شوق در چشمتان حلقه زد که سربلند بودید در کنار زینب‌سلام‌الله‌علیها... بی‌گمان حسرت خوردید از هجرت بهترین دوستانتان و جا ماندن خودتان...

اما بدانید شما مانده‌اید که راه را ادامه بدهید؛ راهی که زمینه سازش دوستان شهیدتان بودند ؛ راهی که با ظهور مولایمان و رجعت رفقای شهیدتان پرچم اسلام برفراز عالم به اهتزاز در خواهد آمد (ان‌شاءلله)...

عزیز شهیدم؛ تبریک‌هایمان را از راه دور پذیرا باش، ای تو بهترین؛ شهادتت در راه زینبسلام‌الله‌علیها و در حریم زینب سلام‌الله‌علیها مبارک...

چه زیبا خطاب می‌شوی: «شهید جاویدالاثر مدافع حرم علی سلطانمرادی»

تبریک خدمت همه خانواده‌های شهدا که از طرف «بی‌بی» انتخاب شدند تا ذره‌ای از مصیبت‌هایش را با جان حس کنند و جوانان غیورشان باعث سربلندیشان در محضر اهل بیت باشند...

با تمام وجود؛ با تمام سختی‌ها؛ با تمام سوختن ها و با تمام...

به عنایت همه هستی امان زینب‌ سلام‌الله‌علیها عرض می‌کنیم: «ما رایت الا جمیلا»

همسر شهید مرتضی خدادادی(از شهدای لشکر فاطمیون)

چند روز پیش باخبر شدم شهر زیبای حضرت زینب آزاد شده، شادی‌های مردم را از تلویزیون و درکوچه و خیابان می‌دیدم... هرجایی می‌رفتم عکس سردار بزرگوارمان قاسم سلیمانی را می‌دیدم که همه به او تبریک گفتند... بیشتر جاها روی در و دیوار شهر عکس ولی امر مسلمین نائب امام زمان‌مان را می‌دیدم که ملت شریف ایران به آقا این پیروزی را تبریک گفتن یا عکس شهدای شاخص را می‌دیدم که با یک پیام زیبا این پیروزی را به شهدا تبریک گفتند...

حال و هوای عجیبی داشتم حس خوشحالی و سربلندی به من دست می‌داد... باورم نمی‌شد که دل من هم تو این پیروزی سهمی‌دارد... باورم نمی‌شد عشق من هم تو این پیروزی شریک هست... خیلی خوشحال بودم خوشحالی‌ام حال عجیبی داشت... دوست داشتم فقط گریه کنم... داد بزنم... ولی نمی‌دونستم برای چی؟ حس می‌کردم همه رزمنده‌ها دارند ازین پیروزی برمی‌گردند... حس می‌کردم مرتضی من هم دارد برمی‌گردد... همه جا پر از گل و شیرینی بود و همه به هم تبریک می‌گفتند... من هم منتظر بودم یکی من را ببیندو به من تبریک بگوید... جلوی تلویزیون نشسته بودم که یکی از دوستان آقا مرتضی به من زنگ زد و گفت: «آبجی تبریک میگم این پیروزی رو و می‌خواهم بگویم جای آقا مرتضارو هیچ وقت خالی نبینی. آقا مرتضی همیشه با ما هست»

بعد از سلام و احوالپرسی بغض گلویم راگرفت و نتوانستم حرفی بزنم... فقط گریه می‌کردم... تلفن که قطع شد به عکس مرتضی نگاه کردم... حال عجیبی داشتم... تا به حال این‌طوری باهاش صحبت نکرده بودم. خیلی باهاش حرف زدم و درد و دل کردم و پیروزی را به او تبریک گفتم... ولی حال درستی نداشتم، حس می‌کردم مرتضی هم با من گریه می‌کند... اون لحظه دوست داشتم مرتضی کنارم بود و این شادی و پیروزی شهر عمه سادات را با هم جشن می‌گرفتیم...

ما این پیروزی را مدیون شهدا هستیم... شهدا همیشه زنده‌اند... مرتضی من زنده است... مرتضای من کمک کرد شهر عمه سادات آزاد بشود... ماه من همیشه می‌تابد... هیچ وقت نمی‌گویم مرتضی جان جات خالیه چون خودش همیشه درکنارم هست...

به غیر از یک نفر هیچ کسی دیگری به من این پیروزی را تبریک نگفت...

من عشقم را تقدیم عشقم کردم... من خون عشقم را بخشیدم به تمام عشق دنیا حضرت زینب‌سلام‌الله‌علیها... بازهم می‌گویم عمه سادات آزادی شهرت مبارک...

مادر شهید مسعود عسگری و خواهر شهید مصطفی نبی‌لو

منتظر شنیدن خبر پیروزی بودیم چون وعده خداوند محقق می‌شود... وعده پیروزی حق بر باطل...

حاج قاسم سلیمانی مرد خداست و ما به تحقق وعده ایشان برای پیروزی کمتر سه ماه یقین کامل داشتیم. الحمدالله خون شهیدان‌مان به ثمر نشست و چند روز بعد از شهادت برادرم خبر نابودی داعش را شنیدیم

ان‌شاءالله بزودی خبر نابودی بقیه گروه‌های تکفیری و استکبار جهانی را بشنویم و پیروزی نهایی را با ظهور امام زمان‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه جشن بگیریم.

مادر شهید محمد حسینی(از شهدای لشکر فاطمیون)

وقتی خبر پایان سیطره نانجیبان داعشی را شنیدم، ناخودآگاه اشک شوق از چشمانم جاری شد. اشکی که نمی‌دانستم به خاطر پیروزی رزمندگان اسلام، اشک شوق است یا به یاد جنایت‌هایی که از این شجره خبیثه به جا مانده و به یاد فرزند شهیدم سید محمد حسینی اشک غم...

اما وقتی به یاد این آیه از قرآن افتادم که خداوند می‌فرماید «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» دلم آرام گرفت و مطمئن هستم که پسر من مانند سایر شهدای مدافع حرم شاهد و ناظر این پیروزی بزرگ هستند. پیروزی که همه می‌دانند بخاطر مقاومت و پاسداری جوانان شیعه بوده است. اگر عده‌ای بعضی وقت‌ها خواسته یا ناخواسته طعنه می‌زدند که چرا شما به جنگ می‌روید؟ یا چقدر چول می‌گیرید تا بجنگید؟ الان همان‌ها هم شادمان هستند از این پیروزی بزرگ...

آری به درستی که وعده خدا حق است و نصرت و پیروزی از آن حق است و با طلوع فتح روسفیدی‌اش برای کسانی مانده که جانفشانی و مقاومت کردند و روسیاهی‌اش برای کسانی مانده که کار شیعه را تمام شده می‌دانستند.

پسر عزیزم سید محمد جان! این روزها خیلی جایت خالی است اما خدا را شکر که زحمات تو و جوانان مثل تو نتیجه داده و با نابودی داعش رسواییش برای آمریکا و اسرائیل و عربستان و حامیان داعش مانده است. اکنون آسوده به خواب فرزندم چون هنوز هستن شیرمردانی که برای حفاظت از حریم و حرم اهل بیت حاضرند هزاران بار کشته بشوند اما نگذارند دشمن لحظه‌ای شادمان باشد.

همسر شهید رضا فرزانه

سلام برعزیزان مجله زن روز... اول این پیروزی حق بر باطل را به شما دوستان و مردم شهید پرور تبریک می‌گویم... روزی که سردار پیام پیروزی را به رهبر تبریک گفتند یاد روزی افتادم که «نبل» و «الزهرا» آزاد شده بود. بعد از عملیات که مردم شادی می‌کردند حاجی تماس گرفتند وخبر پیروزی رادادند و می‌گفتند جای شما خالی است تا ببینید که مانند آزادی خرمشهر است و مردم دارند پایکوبی می‌کنند. در این پیروزی هر چند دیگر حاجی نبود که پیام پیروزی را بدهد و با شنیدن صدایش خوشحال شوم ولی صدای سردار دل‌ها و پیامش ما را مانند بودن شهید خوشحال کرد. حتما شهدا هم در شادی مردم حضور دارند زیرا زنده‌اند وحاضر. خدا را شکر می‌کنم که من هم توانستم با شهادت همسرم و صبوری در این شهادت در این پیروزی شریک باشم و در نزد پروردگار و حضرت زینب‌سلام‌الله‌علیها شرمنده نیستم و راضیم به رضای پروردگار و ان‌شاءالله که دنبال رو همسرم باشم و فرزندانش هم با اهدای جانشان درخت اسلام را آبیاری کنند.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: