کد خبر: ۱۴۲۹
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۳۹۶ - ۱۹:۱۶
پپ
دوستی‌های قبل از ازدواج (3)
صفحه نخست » مشاوره



زهرا کیایی

اکنون پس از آگاهی از ابعاد دوستی‌های قبل از ازدواج و شناخت علل و آسیب‌های ناشی از آن، نوبت آن است که به یک سؤال اساسی پاسخ دهیم: «واکنش ما چه باید باشد؟» این واکنش تنها در برابر پدیده فوق‌الذکر نیست بلکه واکنشی است که بزرگ‌ترها و والدین خانواده و اجتماع باید در برابر نیاز قدیمی و طبیعی نسل جوان و نوجوان خود داشته باشند. واکنشی که برای دستیابی به مدل صحیح آن صاحب تجربیات ارزشمندی از گذشته جامعه خویش و امروز جوامع مدرن‌اند و ابزارشان در کوله باری از علم و تجربه انباشته است.

سؤال پرتکرار اما بی‌پاسخ!

سؤالی که سال‌هاست والدین با نگرانی از خود و دیگران می‌پرسند و به دنبال پاسخ آن در میان کتاب‌های ترجمه شده روان‌شناسی یا فیلم‌هایی با تم‌های اجتماعی می‌گردند و یا به گفتگو راجع به آن با هم نسل‌هایشان می‌نشینند و پاسخی که از نتیجه این تلاش‌هایشان بدان دست می‌یابند در قریب به اتفاق موارد آن است که «زمانه عوض شده است و دیگر جوانان همانند قدیم نیستند و نمی‌توان به آن‌ها دستور داد یا حکم کرد بلکه باید به آن‌ها اجازه داد تا آزادانه انتخاب و زندگی کنند!» این پاسخی است که اغلب در برابر این سؤال پر تکرار داده می‌شود: «چه باید کرد؟»

سؤالی که هنوز روان‌شناسان با تولید کتب و سخنرانی‌های برگرفته از فرهنگ و آیین ایرانی پاسخ نداده‌اند و رسانه‌ها، تولیدی مبتنی بر آن نساخته‌اند و با نگاهی گذرا می‌توان علاوه بر خانواده‌ها، آنان را نیز در پاسخ‌گویی به این سؤال سرگردان دید! دور باطلی از سرگردانی در میان همگان! در این میان متولیان امور دینی نیز بر آسیب‌های آن تأکید ورزیده و بر منع آن اصرار دارند اما دست والدین همچنان از داشتن مدلی مناسب برای هدایت جوانانشان به سمت پاسخ‌گویی درست به نیازهایشان و مواجه اصولی با فرهنگ نامتناسب با سلامت انسانی و آیین ایرانی خالیست!

پاسخی با گام‌های چهارگانه

در خالی بودن جای اقدام‌های ملی و فرهنگی، چنانچه والدین اصول صحیح مواجه را بدانند و به اجرای الگویی متناسب بپردازند خواهند توانست نیاز جوان و نوجوان خویش را در همین فضای آلوده رسانه‌ای و خلا داخلی پاسخ گویند و خود طلایه‌دار فرهنگی ملی از دل خانواده‌های ایرانی باشند و نه تنها هدایت‌گر توانمند فرزندان خود، بلکه الهام‌بخش دستگاه‌های فرهنگی و متولیان تربیت و آموزش شوند! کافی است گام‌هایی را که در این مقال به عنوان راه حل پیش روی مخاطبین گرامی قرار می‌گیرد به دقت و وسواس بدانند و بپرسند و به اجرا درآورند:

گام نخست: پذیرش

در اولین قدم، والدین لازم است به نقش اثرگذار خود واقف شده و باور کنند که در شرایط امروز همچنان قدرت تربیتی در دستان خودشان است و آنان در برابر امواج رسانه‌ای یا فشارهای اجتماعی مدافع و منفعل نیستند! این تصور رایج در میان والدین وجود دارد که گمان می‌کنند حتی اگر تمامی تلاش خود را برای ساختن تصویر ایده آل ذهنیشان از فرزند خویش بکار بگیرند در نهایت این اجتماع است که خواسته‌های خود را غالب خواهد کرد و والدین را به تسلیم وا می‌دارد! حال آنکه همه ما خانواده‌های بسیاری را می‌شناسیم که در قلب فرهنگ مدرن، سنتی زندگی می‌کنند یا در قلب مسیحیت، مسلمان می‌زیند! باور کردن نقش فعال و اثرگذار خود توسط والدین و خروج از انفعال و در دست گرفتن مجدد فرمان ماشین خانواده خود نخستین و مهم ترین گام در اجرای طرحی کارامد است.

گام دوم: مرزداری

تربیت در بیانی دیگر به معنای مرزسازی و مرزبانی والدین و متولیان تربیتی و جدی گرفتن توان فهم و درک فرزندان از همان لحظه تولد است. پس از آن که دریافتیم فرزندانمان از همان دوران نوزادی قابلیت یادگیری دارند و این امر را جدی گرفتیم باید بدانیم که آن‌ها از همان ابتدا باید در زندگی خود مرزهایی داشته باشند و با مرزهایی آشنا شوند که عبور از آن‌ها را تنها والدین تعیین می‌کنند. والدین همزمان با رشد کودک خود به سمت نوجوانی و سپس جوانی، مرزها را تغییر داده و به طور پیوسته به فرزندان خود معرفی می‌کنند. از سن 7 سالگی کودکان می‌آموزند که هر رابطه‌ای در محیط خانواده شامل مرز است. کسی نمی‌تواند بدون اجازه به مرز ارتباط او با مادرش یا خواهر کوچک‌ترش ورود کند و او نیز نمی‌تواند بدون اجازه به مرز روابط والدینش ورود کند. کمد یا اتاق کودک مرز دارد و کسی نمی‌تواند بدون در زدن و کسب اجازه وارد شود. دیدن فیلم ها و تصاویر مرز دارد و مرز آن برای والدین و خواهران و برادران بزرگتر و خود او گوناگون است! حضور در بین گفتگوی بزرگ‌ترها مرز دارد و کودکان نمی‌بایست بر سر سفره هر گفتگویی بنشینند و شما گمان کنید آنان نخواهند فهمید یا مشغول بازیند و متوجه گفتگوی شما نیستند! والدین و به ویژه مادران در این اسلوب مرزدارانی غیورند و هیچ چیز حتی عشق و محبت و دلسوزیشان به فرزندانشان آنان را در دفاع از این مرزهای اساسی سست نخواهد کرد!

گام سوم: تغییر مرزها به تناسب سن

در جریان تربیت هفت سال اول و دوم، والدین و به ویژه مادران در هر مرحله با زبانی متناسب با سن فرزندشان به ارائه اطلاعاتی متناسب به آن‌ها خواهند پرداخت که چگونگی و محتوای آن نیازمند آموزش‌های لازم به والدین است. این بدان معناست که در دنیای ارتباط و رسانه بستن ذهن فرزندان با اطلاعات محدود و عدم ارائه اطلاعات لازم برای سن آنان، طبیعتا در کودکی و نوجوانی آنان را به سمت کسب اطلاعات از منابع غیره چون رسانه یا دوستان که اغلب با محتوا و سبکی نامتناسب با میل والدین ارائه می‌شود، خواهد کشاند و به این ترتیب کنترل تربیتی را از دستان مادران خارج خواهد کرد. در این سبک، پدران دوستان صمیمی برای پسران خویش و مادران برای دختران خویشند و فرزندان خوب می‌دانند که بهترین و مطمئن‌ترین منبع سؤالات و کسب اطلاعات لازم والدینشان هستند.

گام چهارم: مداخله

در امر ازدواج برخلاف تصور رایج امروزی، والدین منفعل یا تحکم کننده نیستند اما در عین حال کاملا مداخله گرند! این بدان معناست که از سن 18 سالگی دغدغه اساسی و مورد تأکید والدین باید پیداشدن زوجی مناسب برای فرزندشان باشد! امری که در سایه دوستی‌های مدام بین نوجوانان و والدینشان کسب می‌شود. در این گام تصورات غلطی چون: «باید نوجوانم را رها کنم تا زوج خود را بیابد» یا «او لازم است مدتی را در دوستی با جنس مخالف تمرین کند» یا «متناسب با سن و نیازهای او شکل گیری دوستی ها با جنس مخالف طبیعیست» یا «لازم است پسر یا دخترم کسی را که انتخاب کرده چند سالی را باهم بگذرانند تا یکدیگر را بشناسند» یا آنکه «جوان یا نوجوانم هر زمان که احساس نیاز کند به من خواهد گفت که می‌خواهد ازدواج کند و این امری در اختیار اوست» وجود دارد! در مرحله مداخله بازهم والدینند که مرزها را از دوران کودکی تا جوانی فرزندشان در گفتار و الگوی رفتاری به آنان آموزش داده اند و اکنون هم فعالانه مرزبان آن هستند. فرزندان شما باید بدانند که از 18 سالگی باید به دنبال زوجی مناسب با محوریت عقل و سپس عشق برای خود باشند و به محض مواجه شدن با چنین فردی در کمتر از 8 ماه با همکاری و مشورت والدین تکلیف ازدواج یا عدم ازدواج آنان مشخص شود و در صورت هم کف بودنشان با ملاک‌های صحیح انسانی و فرهنگی، والدین هرگونه مانعی را که موجب تأخیر در فرآنید ازدواج است از سر راه فرزندانشان برداشته و آنان را به سوی ازدواجی موفق و درست سوق می‌دهند و پس از ازدواج نیز ضمن پرهیز از مداخلات مازاد، در صورت مشاهده خطر و آسیب‌های جدی در روابط زوج جوان با مشاوره و انجام رفتارهای مؤثر آنان را به سمت صبر و تلاش و همدلی سوق می‌دهند و همچون یک نجات غریق نقش والدگری خود را پس از ازدواج نیز حفظ خواهند کرد.

به این ترتیب والدین و به ویژه مادران نه منفعلند و نه مداخله گر! بلکه مشاورانی با جایگاه ارزشمند و تکیه‌گاه‌هایی قابل اتکا نزد فرزندانشان هستند.

نسل یتیم؟!

امروزه والدین تحت‌تأثیر اشتباهات گذشتگان خود در فرایند ازدواج خودشان و القائات رسانه‌ای مبنی بر لازمه دوستی‌ها و هم باشی‌ها و آزادی جوانان! خود را از فرایند ازدواج کنار کشیده و در سوی دیگر پشت بام، کاملا منفعل شده‌اند! والدین منفعل در چنین شرایطی آنقدر دخالت نمی‌کنند و امر را به فرزندانشان واگذار می‌کنند که علی‌رغم آن‌که دو جوان در حالتی خوشبینانه در ابعاد مختلف هم کف و متناسب به نظر می‌رسند سال‌ها می‌گذرد و در نهایت نیز جوانان بی تجربه با خوابیدن تب ازدواج و بالارفتن میل به تنوع طلبی تحت‌تأثیر القائات جو حاکم اجتماعی و القائات رسانه‌ای به این نتیجه می‌رسند که به درد هم نمی‌خورند! چراکه ترس از مسئولیت‌پذیری بر آنان غلبه می‌کند و والدین بازهم در کناری نشسته‌اند و نظاره می‌کنند که تمایل به آزادی و خامی و میل به عدم مسئولیت که ویژگی بسیاری از جوانان تحت‌تأثیر سبک تربیت خانوادگیشان است، آنان را به سمت زندگی‌ای بدون مرز و مسئولیت سوق می‌دهد! به این ترتیب این جامعه و رسانه‌ها نیستند که فرزندان ما و فرهنگ ما را می‌سازند بلکه این دقیقا والدینند که با کنار گذاردن وظایف والدگری خویش و عدم استفاده از ابزارهای قدرتمندی از جمله نفوذ مادی و معنوی در فرزندانشان، نسل آینده را همچون نسلی یتیم در میان امواج مسموم رسانه‌ای و فرهنگ مهاجم رها کرده‌اند و علی رغم غنای دینی و فرهنگی خود همانند والدین فقیری عمل کرده‌اند که نوزاد نسل آینده را در سبدی در کنار خیابان رها کرده باشند! می‌توانید حدس بزنید که بر سر نوزاد یتیم این نسل چه خواهد آمد؟!

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: