فائقه بزاز
مسیر منزل ما از داخل یک پارک میگذرد. گاهی برای خرید ناچارم از داخل پارک مقابل منزلمان بگذرم. انصافا پارک دنج و خوش منظرهای است. یک قسمتش جای بازی بچهها و آن طرفتر فضای وسیع چمنکاری شدهای است که وقتی هوا خوب بود، آخر هفتهها خانوادهها میآمدند و بساط پیک نیک پهن میکردند. ما هم از شادی حاکم بر دل مردم و بچههایی که از تاب و سرسره بالا میروند و جیغ شادی میکشیدند شاد میشدیم. گاهی هم دیگرانی با سگهایشان میآمدند و با رعایت حفظ فاصله از مردمی که بساط پیک نیک پهن کرده بودند، رد میشدند و میرفتند دنبال زندگیشان. اما نفهمیدم ناگهان چه شد که فضای چمنکاری شده پیکنیک مردم تبدیل شد به قرار دورهمی سگ بازها! سر یک ساعت مشخص میآمدند و یا خیال راحت سگهای کوچک و بزرگشان را برای چریدن داخل چمن رها میکردند. روز به روز هم تعدادشان زیاد میشد. از نژاد پا کوتاه که پیراهن تنشان میکردند بگیر تا سگهای شکاری و بولداگ. حتی یک شب که به اجبار از همین مسیر برمیگشتم و مثل همیشه حرص میخوردم و میترسیدم، دیدم یکی از سگها چند قدمی دنبال خانمی کرد و اون بنده خدا هم دوان دوان، پارک را ترک کرد. میخواستم تذکر بدهم راستش ترسیدم؛ از سگها و از صاحبانشان بیشتر. هفته نیروی انتظامی بود و به نظرم آمد یکی از اهداف این نیرو تأمین امنیت روانی جامعه است. خب من هم شهروند همین جامعه بودم و از ترس، راهم را برای رسیدن به خانه کلی دور میکردم تا مجبور به عبور از داخل پارک نباشم. دست به کار شدم، 110 مرا به سامانه 197 ارجاع داد. خانم اپراتور، همان طور تلفنی پای درد دلم نشست و برایم پرونده تشکیل داد. علیرغم تصورم کار به اتفاقات عجیب و غریب سینمایی و تعقیب و گریز سگ بازها هم نکشید. تنها با نصب یک بنر سر در همان زمین چمن، سگ بازها حساب کار را فهمیدند. روی بنر با ذکر ماده و تبصره قانونی ذکر شده بود که ورود حیوانات به خاطر شکایت اهالی محل مبنی بر ایجاد آلودگی محیطی و روانی ممنوع است و با متخلف برخورد خواهد شد. حالا دوباره امنیت به پارک برگشته و هر بار که رد میشوم نیروی انتظامی را دعا میکنم. دلم میخواهد آن خانوادههایی که اینجا را برای دورهمیهایشان پیدا کرده بودند هم بدانند که دیگر از سگ خبری نیست و دوباره بیایند و بساط شادیشان را پهن کنند.