عاطفه میرافضل
خورشید زندگی امام حسن عسکري در هشتم ماه ربيعالثاني سال 232 هجری قمری در مدينه منوره، طلوع کرد.
پدر بزرگوارش امام هادي عليه
السلام در 40 سالگي به دست خليفه عباسي «المعتز» در شهر سامرا به شهادت رسيدند
و پيکر پاکش در خانه مسکوني آن حضرت به خاک سپرده شد.
حضرت امام حسن عسكريعلیهالسلام
پس از بيست و هشت سال زندگي و شش سال امامت در شهر سامرا و به دست معتمد عباسي به
شهادت رسيد. آن حضرت، قطب دايره مبارزه بود و با وجود همه فشارهاي دستگاه جور
عباسي و كنترلها و مراقبتهاي بيوقفه دولت مركزي، فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و علمي در جهت حفظ اسلام و مبارزه
با افكار ضداسلامي انجام دادند كه بدينگونه قابل ذكرند: كوششهاي علمي در دفاع از
آيين اسلام و رد اشكالها و شبهات مخالفان و نيز تبيين انديشه صحيح اسلامي؛ ايجاد
شبكه ارتباطي با شيعيان مناطق مختلف از طريق تعيين نمايندگان و اعزام پيكها و ارسال پيامها؛ فعاليتهاي
سري سياسي به رغم كنترلهاي حكومت عباسي؛ حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان، به
ويژه ياران خاص خود؛ تقويت و توجيه سياسي رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات؛ استفادهگسترده از آگاهي غيبي براي جلب
منكران امامت و دلگرم كردن شيعيان؛ آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت فرزند خود،
امام مهديعجاللهتعالیفرجه.
لقب ایشان عسکری است و عسکر محلهاي بوده در شهر سامرا که
لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفاي عباسي در آنجا قرار داشت. خلفاي عباسي براي زيرنظر
داشتن فعاليتهاي فرهنگي، علمي و سياسي امام هاديعليهالسلام ، آن حضرت
را در از مدينه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند و به اين خاطر به آن
حضرت و فرزندش امام حسن عسکريعليهالسلام گفتهاند.
امام حسن عسکریعليهالسلام در زمان خلافت سه خليفه عباسي به نامهای معتز، مهتدی و «معتمد» زندگی کردند. بايد گفت كه اوضاع سياسي در زمان امام حسن عسکريعليهالسلام دوران خفقان و فشار و سياهي بود. به طوري كه اين فشار و خفقان بر اوج خود در زمان امام عسکريعليهالسلام رسيده بود و اين به خاطر دو علت بود؛ در زمان امام يازدهم شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق در آمده بود و همه ميدانستند كه اين گروه، حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع نميدانند و هيچگاه سر تعظيم در برابر آنها فرود نميآورند و نیز به دليل اين كه امام يازدهم پدر منجي عالم بشريت است، خاندان عباسي و پيروان آنان از طريق روايات و اخبار متواتر ميدانستند كه فرزند ایشان براندازنده طاغوتيان است، همان مهدي موعود و از نسل امام عسکريعليهالسلام است به همين جهت پيوسته مراقب اين امام همام بودند، تا بتوانند فرزندش را نابود كنند.*
از سویی دیگر پافشاري امام حسن عسکريعليهالسلام
بر حق و عدالت و سازش ناپذيري آن
حضرت با خلفاي ستمگر عباسي، موجب کينهتوزي و شدت عمل آنان نسبت به آن حضرت ميشد.
از همين رو، آن حضرت را بارها زنداني کردند. المهتدي، خليفه عباسي، در سال 255
هجری قمری دستور بازداشت امامعليهالسلام را صادر کرد و به صالح بن
وصيف سپرد تا آن حضرت را زنداني کند و بر وي حضرت سخت گيرد و يک بار ديگر آن حضرت
در زندان «عزير» از وابستگان ظالم خلفاي عباسي محبوس شد. او بر امام سخت ميگرفت و
آزار ميرساند؛ روزي زن «عزير» به او گفت: «از خدا بترس، تو نميداني چه شخصي در
منزل توست! (آن زن عبادت و شايستگي امام را بيان کرد) و گفت: از ستمي که بر او روا
ميداري بر تو مي ترسم. عزير گفت: به خدا قسم او را در ميان درندگان ميافکنم. او
پس از آنکه از مقامات بالا اجازه گرفت، امام را به ميان درندگان افکند و شکي
نداشت که درندگان، آن حضرت را هلاک ميکنند، اما وقتي به سراغ امام آمد او را سالم
يافت در حالي که مشغول نماز بود و درندگان اطراف او را گرفته بودند؛ از اين رو
دستور داد تا آن حضرت را به زندان برگردانند.»
امام حسن عسکريعليهالسلام با درايتي کمنظير، در برابر ستم حاکمان عباسي
ايستاد و در حفظ اسلام و شيعيان کوشيد و در اين راه متحمّل زحمات بسيار شد. در این شرایط معتمد عباسي
که نفوذ معنوي و علمي امام حسن عسکريعليهالسلام را در جامعه، به خوبي
درک کرده بود، ميدانست که ادامه حيات آن حضرت همراه با سرنگوني حکومت ظالمانه او
خواهد بود. از اين رو تصميم به قتل آن حضرت گرفت و مخفيانه توسط عمال خود آن بزرگوار
را مسموم کرده ایشان، بعد از چند روز تحمل رنج مسموميت در هشتم ربيعالاول سال 260
قمری به شهادت رسيد.
خليفه عباسي و عاملان او سعي زيادي به
کار بستند تا مرگ آن حضرت را طبيعي جلوه دهند، ولي اين حقيقت بر شيعيان مخفي
نماند. به هر حال خبر شهادت آن حضرت در سامرا، به زودي پيچيد. مردم به حرکت
درآمدند و شهر سراپا فرياد و ناله گرديد. بازار و مغازهها بسته شد. خواص و عوام حتي از درباريان و مخالفان اهل بيتعليهمالسلام
در تشييع جنازه آن حضرت شرکت کردند و حضرت حجت بن الحسنالعسکريعليهالسلام
بر جنازه آن حضرت نماز خواند.
ابوالاديان پيک مخصوص امام حسن عسکريعليهالسلام
ميگويد: «وقتي پيکر امام حسن عسکريعليهالسلام را غسل و کفن کرده، در
تابوت گذاشتند، جعفر (برادر امام) پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد و وقتي
خواست تکبير نماز را بگويد، ناگاه کودکي گندمگون و سياه موي که دندانهاي پيشين وي
قدري با هم فاصله داشت (از اتاق مشرف بر حياط منزل امام) بيرون آمد و لباس جعفر را
گرفت و او را کنار کشيد و گفت: عمو! کنار برو، من بايد بر پدرم نماز بخوانم. جعفر
در حالي که قيافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت، آن کودک (امام قائم عج) بر جنازه
امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود در کنار قبر پدرش امام هاديعليهالسلام
دفن کردند.»
پي نوشت
* جباري، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمهعلیهمالسلام، ص75.