افشای هزینههای ۲۰ میلیاردی جشنواره فجر تبدیل به جنجالی رسانهای شد و موضعگیری علیه مدیران سابق سینمایی و بحثهایی حول دستمزدهای مشاور جشنواره از داغترین مباحث چند وقت اخیر مطبوعات بود. دبیر پیشین جشنواره نیز پاسخهای در این مورد ارائه کرد، اما پرونده مفتوح جشنواره بسته نشده بود و حین جنجالهای اخیر، در تازهترین واکنش، روابط عمومی جشنواره فیلم فجر خبر از حذف برج میلاد، محل برگزاری این رویداد، با حضور منتقدان، سینماگران و خبرنگاران داد. خبری که چند روز بعد با اعتراض گسترده خبرنگاران و اهالی سینما مواجه شد و روابط عمومی جشنواره فیلم فجر، به صورت درگوشی اظهارنظر قطعی خود را پس گرفت و دوباره مسئولان برگزارکننده عقبنشینی کردهاند و به صرافت برگزاری جشنواره در برج میلاد افتادند. در این مجال پرسش مهم این است که برگزاری یک جشنواره متوسط با آثار بسیار متوسطتر چرا باید متحمل هزینههای گزافی شود؟ بررسی محل برگزاری جشنواره فیلم فجر در برج میلاد و بار مالی گزافی که به وزارت ارشاد و دولت متحمل میشود، قطعا نیاز به ارزیابی مجدد دارد.
چرا تابوی برج میلاد باید شکسته میشد؟
انتقال محل اصلی برگزاری جشنواره با حضور اصحاب رسانه و سینماگران از سال ۸۸ آغاز شد. دقیقا در بازه زمانی خاصی که التهابات منتج از فتنه ۸۸ گریبان کشور را گرفته بود. این التهابات در میان سینماگران رسوخ کرده و برخی اصحاب رسانهها و سینماگران قصد داشتند با تحریم جشنواره فیلم فجر، این رویداد فرهنگی سالانه را تبدیل به آوردگاهی سیاسی برای عرض اندام سیاسی و موضع گیریها منافقانه تبدیل کنند.
ریاست سازمان سینمایی وقت جواد شمقدری، برای تعدیل این التهابات در نخستین سال فعالیت، تلاش کرد با برگزاری جشنواره فیلم فجر در برج میلاد، راهکار مناسبی را انتخاب کرد. در واقع تغییر محل برگزاری جشنواره فیلم فجر از سالنهای سینمای مرکز شهر مثل فلسطین و سینما صحرا ترفندی برای باشکوهتر شدن جشنواره فیلم فجر بود. از سوی دیگر هر شلوغی در مرکز شهر با مرکزیت حضور هنرمندان زمینه یک فضای ملتهب را فراهم میکرد. با انتخاب برج میلاد راهکاری برای تعدیل فضای سیاسی سینما در آن ایام فراهم شد.
در سال ۱۳۸۹ یکی از چالشهای بزرگ، برگزارکنندگان هزینه برگزاری این رویداد بود و بنا به سنت برپا شده برای برگزاری جشنواره در برج میلاد، مدیران سینمایی وقت نمیتوانستند محل برگزاری اصلی را تغییر دهند.
سال ۱۳۹۱ دبیری جشنواره به محمد خزاعی واگذار شد. تنها خط قرمز بزرگ محمدخزاعی تهیهکننده فعلی «به وقت شام»، اسراف بیهوده بیتالمال است و در نخستین اقدام خزاعی سعی کرد که با حذف محل برگزاری پر هزینه برج میلاد، جشنوارهای مقرون به صرفه را برگزار کند، اما هجمههای رسانهای پرشتاب رسانههای خبریو مانع تراشی بیهوده اهالی سینما سبب شد که خزاعی نتواند تابوی برج میلاد را بشکند.
دبیر بعدی این جشنواره کسی جز محمدرضا عباسیان نبود. کسی به صراحت در محافل غیرخبری، به صراحت گفته بود «بیت المال مثل ناموس خودم میماند» . عباسیان در نخستین اقدام غیر از حذف برج میلاد به عنوان محل برگزاری، قصد داشت سرویس پرهزینه ناهار و شام را از سبد جشنواره فیلم فجر حذف کند. کسانی که با فضای برگزاری جشنوارههای جهانی آشنا هستند به خوبی آگاهند سرویسدهی دولتی به اصحاب رسانه، در حین برگزاری این رویداد، کاملا غیر منطقی است. عباسیان حتی قصد داشت زمانبندی اکران را طوری تنظیم که کند که سرویس پر هزینه ناهار از جشنواره حذف شود. اما به خاطر حذف چای و شیرینی از جشنواره فیلم فجر، توسط رسانههای اصلاح طلب و دبیر وقت انجمن منتقدان سینما، مورد انتقاد قرار گرفت و در بحبوحهای که به خاطر پذیرایی مورد هجمه قرار گرفت، تغییر محل برگزاری جشنواره نیز تقریبا غیر ممکن به نظر میآمد.
نکته قابل تأمل در این مجال این است که اصحاب سینمایی رسانهها، خود مولد هزینهتراشی گزاف در جشنواره فیلم فجر هستند، در چنین شرایطی انتقاد از هزینههای برگزاری جشنواره توسط همان رسانهها معقولانه نیست. بازخوانی تاریخ جشنواره در دوران ریاست شمقدری از جنبه دیگری قابل تأمل است. چرا مدیریت شمقدری، بیشترین سرویسدهی خدماتی را با رعایت حدود معین، به میهمان جشنواره فجر ارائه میکرد اما بیشترین توهینها و انتقادات نصیبش میشد؟! این عتابها و انتقادها هم از جانب رسانهها مطرح میشد و هم از جانب اهالی سینما. به عبارت دیگر هر مدیر دیگری بخواهد در هزینههای جشنواره صرفهجویی کند در شکل وسیعتری در معرض انتقاد قرار خواهد گرفت. در دوران ریاست ایوبی باز هم پروژه حذف میلاد در دستور کار قرار گرفت اما باز هم به دلیل حجم انتقادات، این کار عملیاتی نشد. تعامل خاص ایوبی و محمد حیدری با سینماگران، امکان محدودیت جشنواره فیلم را با تعداد اندکی اثر سینمایی از میان برد و هزینههای ناهار و شام گزافی بر گردن سازمان سینمایی افتاد. در صورتیکه برگزار کنندگان میتوانستند با انتخاب ۲۲ دو فیلم در بخش مسابقه و تقریبا ۱۰ فیلم در بخش غیر رقابتی و زمان نمایش فیلمها از سال ۲ تا ۸ بعدازظهر، هزینه بیهوده ناهار و شام را از سبد هزینههای جشنواره فجر حذف کنند. به عبارتی پذیرایی فجر از اصحاب رسانه و اهالی سینما هزینه بیهودهای محسوب میشود.
برج میلادپرستی توسط اصحاب رسانه همچنان ادامه داشت تا اینکه ابراهیم داروغهزاده، دبیر جشنواره فیلم فجر علی رغم شایعات، در برنامه چهارشنبه شب هفته گذشته چشم شب روشن آب پاکی را روی دست اهالی رسانه ریخت و خبر داد، چیزی تحت عنوان کاخ جشنواره وجود نخواهد داشت. به راستی انقلاب زیر ساختکاخ داری و کاخ نشینی را از میان برده است منتها در این میان اصحاب رسانه دوباره کاسه داغتر از آش شدهاند و علیه دبیر این جشنواره مواضع سختی اتخاذ کردهاند تا دوباره همایش فشن شوی برج میلاد را احیا کنند در صورتیکه سالن اصلی سینما فلسطین برای برگزاری جشنواره فیلم فجر کافی است و جشنوارههای متعددی در سالن سینمای مذکور برگزار میشود.
جلسات نقد و بررسی یا فشن شو فجر ؟!
یک نکته مهم حذف جلسات نقد و بررسی است. سالهاست که یک عده محدود در سینمای ایران فیلم میسازنند و چهره جدید، حرف جدید و تفکر تازهای در سینمای ایران بروز و ظهور ندارد. ضمن اینکه جلسات پر شور نقد و بررسی به جلسات پرسش و پاسخ تغییر کاربری داده است و باز هم ضرورتی ندارد که این جلسات برگزار شود. سنت جشنواره فیلم طی سالهای گذشته مبتنی بر انتخاب و نمایش فیلمهای کاملا خنثی است، وقتی کارگردانی فیلم متوسط میسازد ضرورتی ندارد که در جلسه نقد و بررسی شرکت کند و اغلب جماعت مسن سینمای ایران هر آنچه که در این سالها اراده کردهاند را در تریبونهای مختلف گفتهاند و حذف جلسات نقد و بررسی به هدفمندی نمایش حرفهای، کمک شایانی میکند. وقتی یک دایره محدود برای به گردش درآوردن جریان فیلمسازی حضور دارند، حرف مهمی برای ارائه ندارند و اغلب جلسات نقد و بررسی به غیر از یکی دو مورد به صورت خنثی و کاملا بیهوده برگزار میشود و انرژی فراوانی از اصحاب رسانه تلف میشود.
به همین دلیل حذف جلسات بیهوده نقد و بررسی موجب خواهد شد زمان نمایش فیلمها محدود به سه سانس نمایشی باشد و مخاطبان و از جمله اصحاب رسانه در بازه زمانی ۲ تا ۸ بعدازظهر آثار را تماشا کنند و پس از آن به سایر امورات رسانهای و شخصی خود برسند.
جشنواره فیلم فجر در سالهای اخیر تبدیل به همایش سلبرتیهای متوسط و مد لباس شده است و گرد هم آوردن هنرمندان حول یک محل پرهزینه مثل برج میلاد، در شرایطی که سفرههای مردم ایران خالی است کاملا بی مورد است. جشنواره فیلم فجر چرا باید میلیاردها تومان هزینه کند تا سلبریتیهای تکراری با لباسهای متفاوت در یک همایش مد متفرعنانه شرکت کنند! هزینههایی که پردیس ملت و برج میلاد به محل برگزاری به بیتالمال تحمیل میکند بسیار گزاف است و تا زمانیکه این رویه غلط اصلاح شود، جشنواره فجر همچنان بزرگترین همایش برای هدر دادن سرمایه مردم است.
نگاهی به فیلم سینمایی «خانه دختر» ساخته شهرام شاهحسینی
فریبکاری!
حسین ساعیمنش
قبل از نوشتن درباره فیلمی مثل «خانه دختر» که با این حواشی و حرف و حدیثها اکران شده، باید بر یک نکته بدیهی دوباره تأکید کرد. اینکه وقتی فیلمی، حالا با هر دردسری بالأخره اکران شده، صحبت از اینکه فیلم روی پرده چقدر از نسخه اولیه سازندگان فاصله دارد و اصلا چقدر ممیزی صورت گرفته و اگر بوده چه تأثیری داشته، کاملا بیمورد است. البته این حرف به این معنا نیست که چنین مباحثی بهطور کلی بیاهمیتند. وقتی داریم راجع به ساز وکار تولید و اکران در سینمای ایران صحبت میکنیم این حرفها میتواند راهگشا باشد. ولی وقتی کار به اکران فیلم کشیده، لزومی ندارد این مسائل به مخاطب فیلم یادآوری شود چون اساسا وقتی فیلمی به مرحله اکران رسیده یعنی سازندگانش آن را برای اکران تأیید کردهاند و اینکه آیا این تأیید از سر ناچاری بوده یا با رضایت کامل، ارتباطی به مخاطب ندارد. چون قاعدتا مخاطب فیلم دقیقا همان وقت و هزینهای را که برای یک فیلم عادی صرف میکند، برای فیلمی که دچار این حاشیهها شده هم صرف میکند. حالا اگر تمام این حرفها را در نظر بگیریم، میتوانیم راحتتر با «خانه دختر» مواجه شویم و بگوییم فیلم، قبل از آنکه فیلمی مثلهشده باشد، باید به عنوان فیلم ضعیفی شناخته شود. فیلمی که اگر داستان بیسروتهی نداشته باشد یقینا داستان ابلهانهای دارد: دختری در آستانه ازدواج، بدون هیچ هماهنگی خاصی برای آزمایش برده میشود و دختر که این را توهین به خودش تلقی کرده در خیابان راه میافتد و در پسزمینه تصویری محو، میمیرد/ کشته میشود/ خودکشی میکند! حالا این داستان چطور تبدیل به فیلم میشود؟ بدون هیچ دلیل خاصی داستان به 2 بخش تقسیم میشود و پس و پیش نشان داده میشود. به این ترتیب جذابیت کاذبی تولید میشود که لابد جواز هر چیزی را به فیلم میدهد؛ اینکه صحنهها کشدار و بیفایده باشد، اینکه شخصیتها کاملا سطحی شکل بگیرند، اینکه روابط علت و معلولی فیلم دچار ایرادهای جدی باشد، اینکه در پرداخت جزئیات سهلانگاری شود... و عجیبتر از همه این است که تمام اینها به بهانه سؤالی بهوجود میآید که از ابتدای فیلم مطرح میشود (حتی همین هم با اتلاف وقت مطرح میشود) و تا پایان هم به نتیجه نمیرسد. از ابتدای فیلم با یک مرگ مشکوک مواجهیم و در پایان فیلم فقط فهمیدهایم با مرگ مشکوک چهکسی مواجهیم! از خود داستان هم که چیزی نمیشود فهمید چون قاعدتا وقتی نیمی از ماجرا به اتفاقات پس از مرگ اختصاص داده میشود و بعد، فیلم به عقب بازمیگردد و اتفاقات گذشته را مرور میکند، انتظار داریم دوباره به همان زمان اولیه بازگردد و از مجموع این فلاشبکها و اتفاقات نیمه نخست، به نوعی به جمعبندی برسد که کاملا در فیلم غایب است و جای خودش را به تبادل نگاههای دختر و پسر جوانی داده که اصلا معلوم نیست چرا در فیلم هستند! با این وصف، «خانه دختر» نه جسورانه است و نه وقیحانه. بلکه بیشتر فیلم سردرگمی است که صرفا حول محور یک ایده خام ملتهب شکل گرفته (اینکه دختری در یکقدمی ازدواج در شرایط آزمایش غیرمنتظرهای قرار بگیرد) و البته همان ایده را هم با پرداخت گنگ خودش از التهاب انداخته است. با تمام این اوصاف «خانه دختر» دارد خوب میفروشد درحالیکه بعید است رضایت کسی را جلب کند. چرا؟ چون تبلیغات پیرامون فیلم، چنان فرامتن آن را متذکر میشود که هم از قبل آن نوعی کنجکاوی غیرسینمایی را به جان مخاطب میاندازد و هم آن را به پیشفرض مخاطبش تحمیل میکند تا ضعف فیلم را بپوشاند. غافل از اینکه این روند اولا به بیاعتمادی مخاطب ریز و درشت این سینما منجر میشود و ثانیا بیش از هر چیز این را اعلام میکند که سازندگان خودشان از دستپخت عجیبشان آگاهند و با تن دادن به این اکران خواستهاند هزینه فیلم را به هر طریقی بازگردانند. خب در این حالت، «خانه دختر» چه فرق خاصی با «خالتور» دارد جز اینکه دومی مخاطبش مشخص است و ظاهرش هم بر هدفش دلالت میکند و اولی تحت عناوین فریبکارانه میخواهد چیز دیگری به مخاطبش قالب کند؟