کد خبر: ۱۳۸۲
تاریخ انتشار: ۰۶ دی ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۹
پپ
صفحه نخست » یار مهربان


سیده زهرا محتشمی پور

و چه زیبا سرود آن پیر فرزانه که (خدا می‌داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملت‌ها و آیندگان هستند که به شهیدان اقتدا خواهند نمود.) و امروز مدافعان حریم و حرم یکبار دیگر سرود رهایی‌بخش جهاد و شهادت که میراث‌گران سنگ محمد و آل محمدصلی‌الله‌و‌آله‌و‌سلم است را نه در مرزهای محدود ایران اسلامی‌که در پهنای مرزهای عقیدتی اسلام و ولایت طنین‌انداز کرده و گستره‌ جهاد و شهادت را تا آن سوی مرزها کشیده‌اند و مگر نفرمودند که مبارزه‌ عقیدتی مرز نمی‌شناسد و تا کفر و نفاق و شرک و جهالت و تعصب کور است بازار جهاد و شهادت نیز همچنان پر‌رونق خواهد بود.

مجموعه‌ی کتاب‌های مدافعان حرم صحنه‌ای است که در آن ناگفته‌های حیات سرمدی ایثارگران فرازمینی در منظر مخاطبان به نمایش درآمده تا تأکیدی باشد بر این که همیشه پرچمدارانی هستند تا بیرق حقانیت اسلام ناب محمدی‌صلی‌الله‌و‌آله‌و‌سلم تحت زعامت سلاله‌ای از تبار درخشان ولایت را به هر قیمتی بر دوش کشند. و این زمان، زمان توفیق اسلام بر کفر جهانی است.

بخش‌هایی از کتاب

دور هم نشسته بودیم. اخبار قسمت کوتاهی از زندگی رزمندگان سوری را به تصویر کشیده بود. راه های زیرزمینی که برای تردد از اقامتگاه تا خط مقدم جبهه‌شان ساخته بودند. با حسرت آهی از ته دل می‌کشید و خیره به تلویزیون چشم از آن برنمی‌داشت. از غوغای دلش خبر داشتم اما نمی دانستم به سپاه قدس چه جوابی داده فردای آن شب پیش هم نشسته بودیم از سوریه گفت از سردار قاسم سلیمانی و نیروهایش: بچه‌های ایرانی اونجا زیادن می‌خوام برم کمکشون. دلم اونجاست.

خوب شما به آقای قاسمی هم قول دادید.

برمی‌گردم با اون‌ها هم کار می‌کنم. این پروژه یه جور سرگرمی بوده ولی بحث سوریه خیلی فرق می‌کنه.

می‌دانستم وقتی حرف از کاری می‌زند حتما خوب در موردش فکر کرده آن‌قدری که جای بحث نمی‌ماند. وقتی گفت می‌خواهم بروم کمکشان یعنی همه چیز در اولویت‌های بعد. الان فقط به سوریه و حرم حضرت زینب فکر می‌کنم.

همان شب بچه‌ها دور هم توی سالن نشسته بودند. بهشان گفت: اگر بهتون اعتماد نداشتم هیچ وقت نمی‌گفتم می‌خوام چه کار کنم. ولی می‌دونم که حرف‌های من از این خونه به بیرون درز نمی‌کنه. بابا که حرف می‌زد بچه‌ها ساکت بودند و سراپا گوش. عادت همیشگی‌شان بود.

می‌خوام برم لبنان. اگر اونجا جلوی تکفیری‌ها رو نگیریم آتیش جنگ تا اینجا کشیده می‌شه. رو به من کرد: یه لطفی کن حاج‌خانم ساک سفر من رو آماده کن.

زهرا سر به زیر انداخته بود. فاطمه و علیرضا به پدرشان نگاه می‌کردند و حتما آن‌ها هم مثل من معنای نگاه‌های دور از شک و تردید پدرشان را می‌فهمیدند. دلیلی برای منصرف کردنش وجود نداشت. آخر حرف حساب جواب نداشت.

شناسنامه کتاب

کتاب «سِرّ سَر» حاصل تلاش نجمه طرماح از زندگی شهید «عبدالله اسکندری» است، که به کوشش انتشارات روایت فتح به قیمت 8000 تومان به چاپ رسیده است.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: