کد خبر: ۱۳۶۶
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۶ - ۱۸:۴۱
پپ
صفحه نخست » هاج و واج


گردآوری و تنظیم: مریم سیادت

به لطف اپلیکیشن‌های وطنی، تقریبا همه با اوبِر (Uber)‌ آشنایی دارند. در ایالتی مثل آریزونا که حمل و نقل عمومی وضعیت فلاکت باری داره و کلا آمریکا به طور میانگین در این مورد نمره‌ خوبی رو اخذ نمی‌کنه، «اوبر» موهبتی محسوب می‌شه. در اپلیکیشن اوبر هم راننده و هم مسافر به همدیگر نمره می‌دهند و این باعث میشه افراد جز پول به امتیازات و ستاره‌هایی که می گیرند هم فکر می‌کنند.

اخیرا داشتم از یک کنفرانس فشرده ، در حالی که عین جسد بودم برمی‌گشتم. دقیقا در خاطر دارم برگشت به خانه 49/13 دلار برایم آب خورد. آریزونا نه تنها گرم بلکه به شدت خشکه و از این رو آب خوردن به دفعات شدیدا لازمه. تو اپلیکیشن یاد شده مدل ماشین و اسم راننده از قبل معلومه، اما من آن‌قدر خسته بودم که اصلا توجه نکردم. وقتی ماشین آمد یه سدان سایز بزرگ مشکی تحت برند کرایسلر و بسیار تمیز بود. تا حالا همچین ماشینی تو اوبر ندیده بودم.

سوار که شدم تو ماشین باور نکردنی تمیز بود و بسیار نو. راننده پس از تأیید اسم و مقصدم بهم گفت: توی درب ماشین آب خنک گذاشتم، اینجا آریزوناست. نوشیدن رو هرگز فراموش نکن!

راننده یک مرد مسن اما بسیار مرتب و سرحال بود. خیلی خسته بودم و اصلا حوصله حرف زدن نداشتم،‌ اما دیگه نتونستم طاقت بیارم. این، با اختلاف زیاد، بهترین اوبری بود که تا حالا سوار شده بودم. پرسیدم قضیه چیه؟! شما؟! کرایسلر؟! مسافر کشی؟! ماذا فازا؟!

گفت من مهندس برق هستم و باز نشست شدم (شاید برای Raytheon کار می‌کرد، با کمی اغراق نصف مهندس‌ها اینجا برای همین شرکت کار می‌کنن) و برای اینکه حوصله‌ام سر نره این کار رو می‌کنم. پولشم هر چی در بیارم با نوه‌هام می‌ریم شهربازی دیزنی. بعدشم کلی توضیح داد راجع به شهر و هرجاش که چیزی بود قطعا یه خاطره و سخنی برای ایراد کردن داشت که بگه. می‌گفت که نزدیک ۴۰ سالی هست که اینجا زندگی می‌کنه و از خاطرات روز اولش گفت.

همون طور که گفتم آریزونا به شدت گرمه و دور از انتظار نیست که پوشش‌ها به شدت کم باشه (اگه پوششی باشه!) اما کلیدی‌ترین بحث ما اون قسمتی بود که توی یکی از خیابون‌ها که از وسط دانشگاه عبور می‌کرد، منتظر بودیم که یه خانم جوون با پوشش نامناسب از خیابون رد شه تا ما بتونیم بریم. اینجا بود که راننده تاکسی برگشت گفت: می‌دونی چیه، زمان ما اگه دختر قوزک پاش معلوم بود می‌گفتیم واو. اما الان... من به شما حق می‌دم نتونی تمرکز کنی روی درست!! اصلا با دیدن این مگه می‌شه...!

همین جوری که این آقای متشخص داشت نطق می‌کرد من در این اندیشه بودم حتی همین ایالات متحده هم چندین دهه پیش اوضاع فرهنگی بسیار متفاوتی رو تجربه می‌کرده. در گزارش دیگری می‌خواندم که علت اصلی شهرت خواننده‌ ای معروف، حرکات جلف و محرک بدنش بوده که در آن موقع تا حدی وقیح بوده ولی خیلی از جوان‌ها این سنت شکنی رو دوست داشتن. حتی این قضیه رو میشه در شدت و حدت صحنه‌های محرک در میانگین فیلم‌های فعلی هالیوود و دهه‌های گذشته ردیابی کرد.

خلاصه ما به مقصد رسیدیم و من نمی‌دونستم به ادامه‌ کنفرانس فکر کنم، سواری با کرایسلر، یا حرفای اون پیرمرد متشخص. ولی واقعا جای فکر داره اگه مشابه اوبر در وطن هم تجربه می‌شه، اگه بازارهای اینترنتی در ایران شونه به شونه‌ی آمازون می‌زنن، اگه تکنولوژی در این حد مُسری می‌شه که نمونه‌های متفاوتی از کِرگزلیست (craigslist) وب‌سایتی برای فروش، اجاره و معاملات مستقیم میان افراد حقیقی در ایران هم هست، ممکنه این ماجرا در بحث پوشش هم تکرار شه و ما جا پای مردم اینجا بذاریم؟! یا که نه، اولی از جنس فن‌آوری و دومی از جنس فرهنگ هستن و دو موضوع کاملا مُنفک. شاید فرهنگ به اندازه‌ تکلنولوژی مُسری نباشه...

تازه مسلمانِ آکسفوردی

الیزابت، استاد بازنشسته‌ زبانشناسی دانشگاه آكسفورد است که سه مقطع تحصيلی‌ خود را در آكسفورد بوده. به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، اسپانيايی و فرانسوی هم مسلطه. سال‌های سال مترجم همزمان سازمان ملل بوده و عاشورای پارسال مسلمان شده است.

چند روز پيش با خانم اليزابت داشتم صحبت می‌كردم كه گفت ٥ آگوست اولين سال درگذشت همسرش هست. اتفاقا همان روز هم اولين شنبه‌ ماه و مصادف با برنامه‌ جلسه‌ دورهمی گروه‌ بود. به اليزابت گفتم: مي‌خواهی همه با هم بريم سر مزارشون؟ خيلی استقبال كرد.

گفتم خيلی هم خوب، با بچه‌ها هماهنگ می‌كنيم، فقط بگو كه چه كار بايد بكنيم ؟ من می‌خواستم رسم و رسومات خودشون را براش اجرا كنيم، كه خيلی جالب گفت: مي‌شه هر كاری شماها مي‌كنين، انجام بديم؟! گفتم بله، چرا كه نه!؟ خلاصه اينكه با بچه‌ها هماهنگ كرديم و حلوا و خرما و گل برديم. ساعت چهار قرار گذاشتيم سر مزار، بعد از اين كه چند دقيقه ايستاديم، گفتيم خوب الان چه كار كنيم، اليزابت گفت: سوره‌ فاتحه بخونيم! دكترعلی هم مثل هميشه برامون قرآن خوند و بعد هم اومديم خونه. برامون خیلی جالب بود که یک مسیحی در روز عاشورا مسلمان شده و به آداب و رسوم ما پایبند باشه! درحالی که متأسفانه خیلی از هم وطنان در مراسم ختم عزیزان‌شون شعرخوانی می‌کنند.


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: