کد خبر: ۱۳۶۴
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۹
پپ
صفحه نخست » نمای نزدیک


فائقه بزاز

خدا رحمت کند سعدیعلیه‌الرحمه را... در بوستان آورده است؛ «گلی خوشبوی در حمام روزی، رسید از دست معشوقی به دستم، بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ یا عبیری، كه‌ از بوی‌ دل‌آویز تو مستم‌، بگفتا من‌ گِلی‌ ناچیز بودم، ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌، کمال‌ هم‌نشین‌ در من‌ اثر کرد، وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم»

حکایت دیگری هم وصف همین موضوع است اما با 180 درجه اختلاف؛
روزی مردی از بازار عطرفروشان می‌گذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی می‌گفت، همه برای درمان او تلاش می‌کردند. یکی نبض او را می‌گرفت، یکی دستش را می‌مالید، یکی کاه گِلِ خیس جلو بینی او می‌گرفت، یکی لباس او را در می‌آورد تا حالش بهتر شود
.دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش می‌پاشید و یکی دیگر عود و عنبر می‌سوزاند. اما این درمان‌ها هیچ سودی نداشت. مردم همچنان جمع بودند. هرکسی چیزی می‌گفت. یکی دهانش را بو می‌کرد تا ببیند آیا او شراب یا بنگ یا حشیش خورده است؟ حال مرد بدتر و بدتر می‌شد و تا ظهر او بیهوش افتاده بود. همه درمانده بودند.

تا این که خانواده‌اش باخبر شدند و برادر بیمار فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را می‌دانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از زوائد است. او به بوی بد عادت کرده و لایه‌های مغزش پر از بوی سرگین است.

کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و در آستینش پنهان کرد و با عجله به بازار آمد. مردم را کنار زد، و کنار برادرش نشست و سرش را کنار گوش او آورد بگونه‌ای که می‌خواهد رازی با برادرش بگوید. و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد. مردم تعجب کردند وگفتند این مرد جادوگر است. در گوش این مریض افسونی خواند و او را درمان کرد.

این‌ها را گفتم تا بگویم همه ما معمولا به محیط اطراف عادت می‌کنیم. اگر با آدم‌های بدبخت نشست و برخواست کنیم، کم‌کم به بدبختی عادت می کنیم و فکر می کنیم که کاملا هم طبیعی است!اگر با آدم های غرغرو همنشین شویم کم‌کم زبانمان چرک و منفی می‌شود.اگر دوست صمیمی ما مدام خالی ببندد شاید اول کار از دستش دلخور شویم و حوصله‌اش را نداشته باشیم اما کم کم خودمان هم از این تکنیک خوشمان خواهد آمد و حتی ممکن است برای خودمان هم خالی ببندیم.. اگر با آدم های با ایمان و راضی و پر انگیزه دمخور شویم این حس در رگ‌های ما هم جریان خواهد یافت و تک تک سلول هایمان آن را حس خواهد کرد.

می‌گویند روزی حواریین به حضرت عیسی‌علیه‌السلام عرض کردند: یا روح‌الله با چه کسی همنشین شویم؟

حضرت عیسی‌علیه‌السلام فرمودند: باکسى که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد، گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش شما را به آخرت تشویق کند. (الکافی؛ ج‏1 ؛ ص39)

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: