زهرا کیایی
اساسیترین عامل اسیب زننده به سلامت روان و ایجاد ناهنجاریهای شخصیتی و روانی، باورهای نادرست است. این باورها میتوانند در جریان تجربیات زندگی و یا تربیت خانوادگی و یا آموزشهای شبه علمی حاصل شوند. علم را در بیان عامیانه دانستن و آگاهی معرفی میکنند و در برابر علم واژه جهل را به کار میگیرند که طبعا به معنای ندانستن و ناآگاهی است! جایگذاری و تعریفی که به غلط در میان مردم جهان رایج گردیده است بلکه جهل معادل دانستنهای نادرست و اصرار بر آنهاست و انسانهای جاهل انسانهای نادان نه! بلکه انسانهایی هستند که داناییهای نامنطبق بر واقعیت دارند و بر ان اصرار میورزند. انسان در طول تاریخ خود با چنین جهلی به فراوانی و مکرر روبرو بوده است و در عرصههای گوناگون با آن مواجه شده! اما خطرناکترین نوع، مواجه انسان با جاهلان مدعی علم است! چرا که آنان را عالم پنداشته و ملغمات و موهومات ذهنی آنان را معادل واقعیات قرار داده و اصلی ترین و مؤثرترین ساختار وجودی خویش یعنی باورهایش را بر آن جهل بنا کرده و خشتی را به کج قرار داده که دیوارش تا ثریا کج خواهد رفت! عرفانهای نوظهور جعلی از جمله این امورند که معادل جهلی است که در اینجا با تعریف جدید و البته صحیح آن آشنا شدیم و عرفان حلقه از جمله این عرفانهاست که به مدد چنگ انداختنش به علوم مختلف و استخراج بخشی از هر علم و سپس ترکیب و تغییر آنها مطابق اهداف خویش جهلی را به مردمان ارائه داده و از این منظر توانسته است در میان اقشار مختلف افراد زیادی را جذب و به جرگه پیروان خویش بکشاند. تعقیب سبک زندگی و شرایط روحی پیروان این عرفان ما را متوجه آسیبهای روحی و رفتاری متعددی میکند .
در همین زمینه با جناب آقای دکتر بهزاد تریوه متخصص روان شناس و استاد دانشگاه به گفتگو نشستیم تا به بررسی مشاهدات و تجربیات ایشان بر اساس بیمارانشان که برخی تأثیر گرفته از این عرفان و مراجعهکننده به کلینیکشان بودهاند بپردازیم و نیز ما را در جریان نتایج تحقیقات گستردهای که پیرامون این عرفان از منظر علم روانشناسی داشتهاند قرار دهند:
آقای دکتر در ابتدا میخواهیم بر اساس تحقیقاتی که پیرامون این روش مدعی درمان داشتهاید و نیز بیمارانی که اثر گرفته از آن به کلینیک شما مراجعه میکنند از منظر خودتان معرفی از عرفان حلقه برای خوانندگان ما داشته باشید و اینکه تاکنون پیرامون آن با چه مسائلی روبرو بودهاید؟
مراجعین اثر گرفته از این عرفان که به کلینیکهای روان شناسی مراجعه میکنند با مشکلات هیجانی و فکری سطح پایین تا مشکلات روانشناختی مثل سایکوتیک (شدیدترین نوع بیماریهای روان) مراجعه کردهاند. در مشکلات سایکوتیک ما میدانیم که آسیبهایی چون توهم، هذیان، گفتارآشفته و رفتار آشفته نمود اساسی دارد و پرتعدادند مراجعینی که از قشر تحصیل کرده بودند و در مورد فرامین این حلقه یا این حرفهای که این افراد بوجود آوردند اطلاعاتی را به شکل آکادمیک آموزش گرفته اند. شما آن مربیان را یشتر با عنوان سرحلقهها میشناسید که در رده های پایینتر این سرحلقهها با اطلاعاتی که به صورت شبه آکادمیک به افراد میدهند آنها را جذب این گروهها میکنند و قول درمان، قول معرفت شناسی یا خودشناسی به آنها میدهند و میگویند که «این رشتهای است که بوجود آمده و به آن فرادرمانی اطلاق میکنند و این طب جدید است که شاید پزشکانی که الان دارند کار میکنند زیاد ازش سر در نیاورند». در تعریفی که از سایمنتولوژی دارد میگوید «طب مکملی که بر پایه دیدگاه فراکل نگری عرفان حلقه است» اولا واژه «طب» اینجا توجه ما را به خودش معطوف میکند. ما به چه چیزی طب میگوییم؟ وقتی ما میگوییم طب در حقیقت کارکرد فیزیولوژیک بدن و ارتباط فیزیولوژی بدن با رفتارها و واکنش هایمان را بررسی میکنیم. خوب رشتهای مثل روانپزشکی برای این بوجود آمد که ارتباط بین فرایندهای ذهنی و رفتار انسان را به عوامل فیزیولوژیک یا عصب شناختی پیوند دهد به خاطر همین است که ما رشته روانشناسی را زیرمجموعه روانپزشکی نمیدانیم چون به صورت مجزا داریم علایم و کارکردهای روان انسان را از بعد شناختی، فلسفی و ذهنی بررسی میکنیم نه بدنی! اما واژه دومی که خیلی به ذهن میآید «دیدگاه فراکل نگریست»! در تعریفی که خود سایت فرادرمانی ارائه کرده است فراکل نگری را اینگونه تعریف میکند: «نحوه نگرش به انسان که بسیار کل نگر است و در آن وسعت کالبد فیزیکی، روانی و ذهنی بررسی میشود». یعنی یک تعریف کاملا آماتور و ناپخته مثل اینکه من بگویم روانشناسی یعنی نحوه نگرش انسان به روانشناسی! و این نشانه این است که به لحاظ آکادمیک کاری انجام نشده است و به گونه ای افسانه بافی کرده اند یعنی با استفاده از یک سری واژههای قلمبه و سلمبه که مخاطب را گیج میکند و زمانیکه از او میپرسید این چیست میگوید غنای مفهوم آنقدر بالاست که شاید هرکسی متوجه آن نشود! در صورتی که در سیستم علمی میگوییم اصل سادهسازی که بحث را یک سبزی فروش و یک کارگر ساده هم متوجه شود و افرادی که اهل علم و فن هستند هم متوجه شوند. در قسمت دوم تعریف میگوید کالبد فیزیکی! کالبد فیزیکی و روانی که وضعیتش معلوم است ما در مورد کالبد روانی و کالبد ذهنی تعاریف دیگری داریم که اصلا به بعد ذهن کالبد اطلاق نمیکنیم و چون راجع به طب صحبت میکنند میآیند و پیرامون درمان فراموشی و «افسردگی شدید»! سخن میگویند! یعنی اینقدر در ذهن این افراد نسبت به انواع افسردگیها و سببشناسی افسردگی آگاهی نبوده است که بر روی آن نام افسردگی شدید را میگذارند! یک فردی که روانشناسی اصلا به گوشش نخورده میآید و چنین واژهای را به کار میگیرد اما کسی که در عرصه روانشناسی فعالیت دارد هیچگاه نمیگوید افسردگی شدید! یا در مورد آرتروز زانو گفتهاند که ما درمان طبی انجام میدهیم! در حالیکه در این بیماری اصلا مسأله فلسفی جایی ندارد و مشکل آن بیشتر اختلال در عملکرد سینوویوم در زانوست یا در مورد دیسک که ممکن است در طول سالیان ساییده شده باشد و مشکل آرتروز برایش ایجاد شود مدعی درمان طبی با تعریف خودشانند، یا در مورد بیماری «ام اس»! خوب ما میدانیم که بیماری «ام اس» محصول تحلیل رفتن غلاف میلین نورونهای عصبی است که باعث کندی روانی حرکتی در این افراد میشود و آن وقت به هیپنوتیزم کشاندن یا به عرفان کیهانی کشاندن این آدم آیا میتواند برایش غلاف میلین تولید کند! این از جمله بحثهای عجیبی است که این افراد خودشان را طبیب میدانند و در مورد اختلالات دخالت زیادی دارند.
جناب آقای دکتر! توصیف شما پیرامون این بیماریها از نگاه پزشکی بود و چنانچه ما این توصیف را بپذیریم که سیستم عصبی در بیماری «ام اس» آسیب دیده و مشکلات زانو که ناشی از تخریب سلولهای مربوطه هست و نیز سایر بیماریها... مدعیان عرفان کیهانی براین دیدگاهند که این آسیبها ناشی از وجود نیروهای تاریک به درون بدن انسان به وجود آمده است که برگرفته از خطاها و گناهان اوست! شما این ادعا را چگونه تحلیل میکنید؟ و دلیل اقبال عدهای نسبت به آن را چه میدانید؟
در کل دلیل جذابیت این شیوه درمان همان چیزی است که در قرون وسطی به آن دمونولوژی یا دیوشناسی اتلاق میشد و اقبال خیلی زیادی داشته و مردم علاقه مند بودند چراکه در آن دوران مردم نمیتوانستند به شواهد علمی خیلی بپردازند و حاکمیت کلیسا وجود داشت. امروزه هم در برخی شهرهای جهان و ایران چنین عقاید خرافی وجود دارد! مثلا در قبایل بومی آمریکا یا آفریقای جنوبی این دمونولوژی یا دیوشناسی همچنان وجود دارد و این امر به خاطر عقبماندگی علمی جوامع به وجود آمده است. اما عرفان کیهانی چون نمیتواند در قالب تحقیقات قابل استناد خودش را تثبیت کند خودش را در قالب لباس های گوناگون ابراز میکند. مثلا میآید و از هیپنوتیزم استفاده میکند. هیپنوتیزم یعنی اینکه به ناخدای فرد وارد میشوند و او را از حالت ایگو و مبتنی بر شخصیت هوشیار خودش خارج میکنند و به لایههای ناهشیار فرد فرو میبرند و از علوم ماوراءالطبیعه استفاده میکنند که در مختصر جستجویی که شما در اینترنت داشته باشید خواهید دید که ادعاها مبتنی بر ذهنیات است و نه عینیات و علم. حتی اگر معتقد باشیم که هیپنوتیزم را انجام میدهند باید گفت که هیپنوتیزم اصولی دارد که باید آنرا مبنی بر شواهد و تجربیات علمی انجام داد که فرد آسیبی نبیند. اگر به انجمن هیپنوتیزم بالینی ایران سری بزنید و راجع به نحوه هیپنوتیزم با آنها صحبتی داشته باشید متوجه میشوید که بین آن هیپنوتیزم عامیانه و هیپنوتیزم علمی فرسنگها فاصله است. ما میدانیم که چنانچه هیپنوتیزمگر بالینی در انجام کار خود کوچک ترین خطایی کند زیان های عجیبی را به بیمار وارد میکند در هیپنوتیزم شرط دیگری نیز وجود دارد بنام سکوت در محیط و برهم نخوردن نظم فکری فرد! اما در هیپنوتیزمی که در فیلمهای آقای طاهری دیده میشود میبینیم که یک نفر در گوشهای در حال شعرخوانی است و یک نفر دیگر دارد جیغ و داد میکند و هرکس در حال مستی خودش است و آقای طاهری هم دارد در گوشهای کار خودش را انجام میدهد و در حال استخراج موجودات به اصطلاح غیر ارگانیک و انرژیهای منفی از شخص است. پس یک دلیل اقبال برخی به این عرفان بحث «ماوراء الطبیعه» بودن آن است.
دلیل دیگر اقبال مردم بحث «مذهب» است. یعنی به شدت مذهب در مفاهیم عرفان کیهانی گنجانده شده. چنانچه شما رویکرد فرادرمانی را در هرکجای دنیا مطالعه کنید متوجه میشوید که عامل مذهب آن جوامع شامل بودائیسم یا یهودیسم و غیره بر افکار و فلسفه و ایدئولوژی این نظریه بسیار نقش داشته است. در مورد فرادرمانی عرفان کیهانی هم آمدهاند بررسی کردهاند که ما چطور میتوانیم مردم را به این دیدگاه جذب کنیم و چیزی که مورد علاقه مردم هست چیست؟ مذهب است، نماز است، قرآن است یا مسائلی از این دست.
از طرفی دیگر عاملی که سبب اقبال عدهای به ویژه تحصیل کرده به این عرفان شده این است که تعدادی رویکردهای روان درمانی در این نظریه گنجاندهاند مثل رویکرد گشتالت یا رویکرد روانکاوی یا رویکردهای انسانگرا.
خوب وقتی به این عرفان نگاه میکنی آش شله قلم کاری است که سازندگان آن از هرچیزی اندکی در آن گنجانده اند و این به دلیل سیاست این افراد است که نشسته اند و فکر کردهاند که نسخه جامعی را برای جامعه بپیچند اما به دلیل اینکه احتمالا هوشمندیشان کمی پایین است یا دقت لازم را نداشتهاند دستشان زود رو شده است! شاید برای مردم عام این موضوعات خیلی جذاب و ریشهدار باشد اما برای کسی که متخصص است و پیرامون این مسائل پژوهشی داشته است متوجه علمی نبودن این دیدگاه میشود. از آداب و رسوم فرقهای استفاده میکنند یا از مفهوم «روانشناختی راجرزی» به نام «شکوفایی» استفاده میکنند یا از بودائیسم یا چاکراها و یا طب سنتی استفاده میکنند
در جایی تعریف عرفان کیهانی را اینگونه میگویند: «اتصال به حلقههای متعدد شبکه شعور کیهانی که فیض الهی به صورت مختلف در حلقههای گوناگون جاری بوده که نمیتواند به کمک تکنیک و فن و روش حاصل شود». من سؤالم از مخاطبین این است که آیا حاضرند خودشان را در اختیار فردی قرار دهند برای درمان که بر اساس یک روش غیرعلمی و روشی که نمیشود به چشم دید عمل میکند. ما میگوییم درمان باید مبتنی بر شواهد علمی باشد مثلا وقتی راجع به وسواس تحقیق میکنیم میتوانیم با جستجوی علمی صدها مقاله پیدا کنیم که مبتنی بر شواهد تجربی درمان آن را بیان میکند اما عرفان کیهانی شامل هیچ بررسی عینی و تجربی نیست و هیچ شاهدی مبنی بر اینکه اینان تحقیقی انجام داده باشند و نتایج تحقیق علمیشان را ارائه داده باشند وجود ندارد. ما درمانهای مختلفی داریم که تحقیقاتی راجع بهشان انجام شده و مقالاتی راجع به آنها منتشر شده است اما چون تعداد مقالات در سراسر دنیا مثلا به ده هزار مقاله نمیرسد که آنان را تأیید کرده باشد مطرح نشده اند و گفته میشود که نمیشود به آن استناد علمی کرد اما عرفان کیهانی بدون اینکه کاری تجربی کرده باشد و اصلا اعتقادی به آن داشته در حال مطرح کردن ادعاهایشان هستند.
آقای دکتر ما برخی از افراد را در کسوت پزشک یا روانپزشک سراغ داریم که نامشان در سایت مربوطه ثبت است و به تأیید درمانهای ناشی از این عرفان پرداخته اند؟!
ما تعجب میکنیم وقتی این افراد پزشک یا روانپزشک 18 سال در دانشگاهها بودهاند هیچگاه از واژه حدود در تحقیقات استفاده نکردهاند چراکه این واژه متعلق به عوام است . اگر این افراد معتقدند که این درمان کاراست مبتنی بر اخلاق حرفهای پروپوزالی بنویسند و مبتنی بر شواهد تجربی چندین نفر را بیاورند پیش آزمون بگیرند و این روش درمانی را اجرا کنند و پس آزمون بگیرند. اگر چنین باشد که واقعا هشتاد درصد بیماران را درمان میکند. من خودم اولین نفری خواهم بود که سر در کلینیک خودم را از مرکز مشاوره به مرکز فرادرمانی تغییر میدهم. چون ما به دنبال درمان بیماریها هستیم و هیچ تعصبی روی رویکردها نداریم اما وقتی یک روشی میآید و بدون پیشینه تجربی ادعای درمان دارد مشکل است. اینها تفکرشان این است که انرژی بیوپلاسمایی در انسان که در جسم وجود دارد در روان هم هست اولا بیوپلاسمایی تعریفش چیست؟ آیا میتوانیم بگوییم این در روان نیز وجود دارد؟ یا به فرکانس مولکولی اعتقاد دارند و فرکانس مولکولی حلقههای این افراد را تشکیل میدهد یا مثلا در آبی فوت میکنند و مثلا انرژی مثبتی را به آن وارد میکنند و این را به مردم میدهند اینها گفتهاند که روشهای این درمان به کمک روشهای علمیحاصل نمیشود در حالی که فرکانس مولکولی یک روش علمی است این تضاد دیدگاه آنهاست ! اینان هرجایی که جواب سوالی را میتوانند با روش علمی بدهند و مخاطب را قانع کنند از بدیهیات ذهنی افراد استفاده میکنند و آنجایی که به ناکجاآباد میروند مدعیند که نمیشود به روش عینی و علمی اثبات کرد و فقط ما توانستهایم این امورات را تجربه کنیم.
آیا منظورتان این است که اینها ادعاهای بزرگی چون ارتباط با عالم ماوراء و حتی وحی را دارند؟
بله صددرصد یکی از ادعاهای اساسیشان هم این است که آنچه شما به عنوان انسانهای عادی درک میکنید محدود و یک بعدی است و ما از ابعاد دیگر آگاهیم! نه اینکه البته بگویند ما با وحی در ارتباطیم بلکه معتقدند ابعاد پنهانی وجود دارد که با روشهای علمی یا روشهایی که شما به آن پایبندید به دست نمیآید و فقط ما آن را دیدهایم.
و روششان را هم معرفی نمیکنند؟ خیر در تعریفشان میگویند که کار ما بر اساس تکنیک و فن روشهای علمی نیست و بخاطر همین است که نمیتوانیم به شما اثبات کنیم و برای همین شما باید دل بدهید. مثل همان عرفان شهودی که شما باید با شهود به آن برسید یعنی ملغمهای از همه رویکردهای فکری و فلسفیای که دیگران به آن پایبند هستند. انسان بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی WHO پنج رویکرد دارد: زیستی، روانی، اجتماعی، محیطی و معنوی و از این تعریف استفاده کردهاند که در حقیقت به تمام وجوه فلسفه انسان بپردازند تا هر کسی با هر تفکر و شاخه علمی و دیدگاهی بتواند از یه طریقی با این عرفان ارتباط بگیرد برای همین ما معتقدیم که این روش بیشتر از اینکه بخواهد برای مردم دل بسوزاند و یک روش درمانی باشد یک موضوع سیاسی است.
یعنی شما این ادعا را مطرح میکنید که پشت این عرفان یا روش درمانی یک نگاه سیاسی بوده است؟
صددرصد! ما کلی در جاهای مختلف دنیا زندانی داریم اما چرا سازمان عفو بینالملل برای آقای طاهری امضا جمع میکند که ایشان را از زندان آزاد کنند. خوب این یعنی اینکه ایشان یک آموزش هایی را دیده است و دارد برای کسانی کارهایی را انجام میدهد. این مثل این میماند که علم را به دست یک انسان پرخطر داده باشند. افرادی که اتاق فکری برای این مفاهیم تشکیل داده اند هرگز صبر یک دانشمند را نداشتهاند! دانشمندانی چون داروین یا فروید که پس از سال های پژوهش و سپس طرح دیدگاه خود در مجمع علمی که بازهم مورد تمسخر واقع شدند و بعد آرام آرام دیدگاههای خود را وارد کردن
والبته به دیدگاه همینها هم امروزه نقد وارد است...
بله آن هم علیرغم این همه شواهد تجربی نقدهای جدی به دیدگاهشان وارد است. ولی این افراد بیشتر از اینکه به بحث علمیاش معتقد باشند بیشتر یک نسخه سیاسی برای یک فضا و مکان خاص است که مثلا در مورد مردم ایران که به رویکرد مذهبی و تفکر جمعی اعتقادات زیادی دارند برنامه داشته باشیم. ما در فرهنگ ایرانیمان انجمن را به شکل رسمی و روزانه در مساجد، فامیل، دوستان و غیره داریم و این تفکر عرفانی آمده است و اینها را به حلقه تشبیه کرده است ! ما چرا این امر را در سایر فرهنگهای تفردگرا نمیبینیم به ویژه فرهنگهای آمریکای شمالی و اروپا که فردیت حاکم است! اما این نسخه دقیقا برای انسان ایرانی تعبیه شده! انسانهایی که دور هم جمعند، انسانهایی که به مذهب علاقه دارند انسانهایی که در اسطورهشناسی خودشان به دیو و موجودات اهورایی خیلی علاقه مندند، انسانهایی که ذاتا به داستاننویسی علاقه مندند، انسانهایی که طب در آن ها در اولویت است، انسانهایی که تفکر نقاد دارند و هرچیزی را به راحتی قبول نمیکنند یعنی باید برایشان یک رویکرد جهانشمول ارائه کنیم تا بتوانند این را باور کنند
به این معنا پس جامعه شناسی گستردهای انجام شده است که از یک نفر تنها مثل آقای طاهری بر نمیآمده است...
بله همینطور است.