کد خبر: ۱۳۰۲
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۶ - ۱۹:۴۵
پپ
صفحه نخست » پرونده 1


حنانه مقدادی

چهره‌اش برافروخته بود... سفیدی چشمانش رو آمده و حالت ترسناکی داشت... به یک نقطه خیره شده بود و با دست گوشه‌ای از سقف را نشان می‌داد... انگار قفل بزرگی بر زبانش زده بود... صداهای ناله‌اش از عمق گلو به زور شنیده می‌شد... سرش را بی اختیار به این و آن سو می‌گرداند... معلوم بود از چیزی وحشت کرده است... وحشتی که تمام وجودش را در دست گرفته و جانش را به لبش رسانده بود... بدنش هر لحظه بی‌حس‌تر می‌شد... هیچ‌کس نمی‌دانست چه بلایی سرش آمده که اینگونه مثل مسخ شده‌ها نگاه می‌کند... سریع او را به بیمارستان رساندیم ولی جواب آخر دکترها یک کلام بود: معلوم نیست چه بلایی سر او آمده است!

شاید با شنیدن این چند جمله فکر کنید از یک داستان خیالی با شما صحبت می‌کنیم... داستانی که بیشتر در فیلم‌های ترسناک دیده‌ایم... اما متأسفانه این داستان و قصه‌های مشابهش را این روزها می‌توانیم از زبان کسانی که مدتی پایشان در دام عرفان حلقه گرفتار بوده بشنویم... داستان‌هایی عجیب، ترسناک، باورنکردنی و بسیار تلخ... اتفاقی که ممکن است همین بیخ گوش ما در کمین نشسته باشد و اگر سبد اطلاعات‌مان خالی باشد به سراغ ما هم بیاید. بدانید خیلی از گرفتاران در حلقه مثل ما بودند، با همین اعتقادات و باورها، فقط یک غفلت و ناآگاهی باعث شد اسیر دست شیاطین شوند و روزگار تلخی را تجربه کنند. شاید اگر هزاران بار کارشناسان و متخصصین برای ما صحبت کنند به اندازه شنیدن روایت‌های از زبان خود گرفتاران حلقه برایمان باور پذیر نباشد به همین خاطر در این بخش از پرونده به سراغ دو تن از کسانی رفتیم به نوعی با این حلقه در ارتباط بودند و طعم تلخ حوادثش را چشیده‌اند...

نکته: به خاطر حفظ امنیت از ذکر نام افراد اجتناب شده است.

داستان اول: رهایی از چنگال شیطان

(روایت بانوی جوانی که شخصا مدتی تجربه حضور در جمع عرفان حلقه را داشته است.)

پرده اول: آشنایی

داستان آشنایی من با عرفان حلقه از یک مهمان شروع شد. یک بار خانمی که بعدها فهمیدم مستر حلقه بودند، به منزل ما آمدند. همین‌طور که صحبت می‌کرد یک‌دفعه من دیدم صدایش مردانه شد و با همان صدا حرف می‌زند. من خیلی ترسیدم. بعد از آن روز اتفاقات عجیبی و غریبی در اطرافم رخ می‌داد مثلا برق‌های خانه‌مان بی جهت خاموش و روشن می‌شد. آن خانم هم مکرر با من تماس می‌گرفت و می‌گفت خانه شما مشکل دارد، من باید آن را پاک‌سازی کنم. من این قضیه را با یکی از اقوام‌مان در میان گذاشتم. او به من گفت:‌ این فرد کار خلافی انجام داده و باید تا آخر عمر بیرون ‌ریزی داشته باشد. من کاری می‌کنم او دیگر به سراغت نیاید و خودم ترس تو را خوب می‌کنم! من تا آن زمان نمی‌دانستم که در اقوام‌مان کسانی جزو عرفان حلقه هستند.

پرده دوم: اسارت

خلاصه این شخص یک روز به من گفت سر ساعت 11 بنشین تا من بتوانم با تو ارتباط بگیرم. بعد از آن روز و ارتباطی که گرفته شد، هر روز ترس من بیشتر و حالم بدتر می‌شد. موجودی را در خانه حس می‌کردم. سایه سیاهی را می‌دیدم که به بدن من دست می‌کشید و مرا از زمین بلند می‌کرد. من خیلی وحشت داشتم اما وقتی این موارد را با آن شخص درمیان می‌گذاشتم می‌گفت:‌این بیرون‌یزی است و باید این موجودات از وجود تو خارج شود تا حالت بهبود یابد.

من حدود یک ماه و نیم با این فرقه از طریق نرم‌افزار تلگرام در ارتباط بودم و در کلاس‌های‌شان شرکت می‌کردم. مرا به گروه‌های خصوصی‌شان بردند و به من حلقه‌های دفاعی دادند. هربار که این حلقه‌ها را به من می‌دادند حالم بدتر می‌شد. مستری به نام «تورج» پنج حلقه دفاعی را به من یک‌جا داد.

من براساس توصیه مسترها صبح تا شب مدام در حالت اتصال می‌نشستم دچار حمله می‌شدم. در آن مدت چیزهای عجیب زیادی ‌دیدم. مثلا در حالت اتصال می‌دیدم خانه‌مان پر از موج می‌شود، بعد این موج یک دفعه جمع می‌شد در دستم فرو می‌رفت که بر اثر آن نصف دست و گردن من حسش را از دست داده بود. بعدها که کمی اطلاعات پیدا کردم و ماجرای فلج شدن مهسا را شنیدم، فکر می‌کردم آن اتفاق دیر یا زود برای من هم می‌افتد. تا اینکه یک بار وقتی این حمله به من دست داد روی دستم اسامی خدا و چهارده معصوم را نوشتم و دیدم آن بی‌حسی در پایین دستم متوقف شد و نتواست خودش را بالا بکشد.

وقتی از این اتفاقات با مسترم صحبت می‌کردم و می‌گفتم من می‌ترسم، به من می‌گفت: تو خیلی پیشرفت داشتی. آن موجودات تازه دارند خودش را نشان می‌دهد و از وجود تو خارج می‌شوند. به عقیده عرفان حلقه در وجود همه آدم‌ها جن و انرژی‌هایی منفی هست و عرفان حلقه با خروج این انرژی‌ها به شما لطف می‌کند اما بعد از آنکه برایتان مشکلی پیش می‌آید و دچار آسیب می‌‌شوید انگ می‌زنند خودت از اول مشکل داشتی.

پرده سوم : رهایی

همسرم با دیدن حال بد من یک بار به من گفت درباره این کلاس و گروه تحقیق کن اگر نتیجه خوبی گرفتی آن وقت ادامه بده. برای خودم هم این حالاتی پیش می‌آمد مهم بود. به همسرم سپرده بودم وقتی به من حمله ‌شد و دیدی حالم بد است برایم آیت‌الکرسی بخوان. با اینکه این کار در حلقه نفی شده است ولی من براساس اعتقاداتم این کار را انجام می‌دادم. خلاصه به خاطر حال بدم توصیه همسرم جدی گرفتم و در اینترنت درباره عرفان حلقه جستجو کردم. دیدم دیگران هم از آسیب‌های این حلقه صحبت کردند. با گروه نجات از حلقه هم آشنا و خلاصه با اطلاعاتی که به دست آورم اعلام کردم دیگر نمی‌خواهم در حلقه بمانم که این شروع آزار و اذیت آن‌ها بود. به من تهمت زدند که شیطان‌پرست شدی، گفتند اگر بچه‌دار شوی، از شیطان بچه‌دار شده‌ای. همه تلاشی کردند که مرا برگردانند. همسرم همان موقع مرا به مشهد برد که در آنجا با یکی از کارشناسان صحبت کردم و او دعایی به من داد و گفت هر موقع حالت بد می‌شود این دعا را بخوان. وقتی از حلقه بیرون آمدم به مرور زمان حالم خوب شدم. من خودم را یک آسیب‌دیده نمی‌دانم بلکه یک نجات یافته هستم.

بیداری روح

وقتی از این گروه جدا می‌شوید روح‌تان بیدار می‌شود و تازه آن وقت است که می‌فهمید چقدر افکار و عقاید آن‌ها در تضاد با دین اسلام و نص قرآن است. مثلا وقتی من می‌گفتم خدا رحمن و رحیم است، می‌خندیدند و می‌گفتند این اسامی برای زمان جهالت است. حالا روح ما بیدار شده و پیشرفت کرده است. خداوند اسمی ندارد. خداوند بی‌نام است. یعنی خیلی راحت با چنین آموزه‌هایی این اسامی را از شخص می‌گیرند.

آن‌ها می‌گویند همه ما یک روح واحد هستیم که آن روح تکه تکه شده و در جسم‌های مختلف قرار گرفته است. من با شنیدن این مطلب،دچار اختلال می‌شدم و از خودم می‌پرسیدم من چه کسی هستم؟! چون مثلا وقتی یک معتاد را در خیابان می‌دیدم می‌گفتم یعنی او هم جزئی از من است؟! برخی از صحبت‌های آن‌ها باعث شد من در شناخت زمان دچار مشکل شوم و این مرا اذیت می‌کرد.

از دیگر آموزه‌های عرفان حلقه این است که می‌گویند پیامبر یک چیزهایی فهمیده و قرآن را نوشته، شما هم می‌توانید به این درجه برسید.

بهشت و جهنم هم در نگاه طاهری معنای دیگری دارد. او می‌گوید جهنم و بهشت محل گذر است و می‌گذرید و می‌روید. آن‌جا از انسان سؤال می‌شود تو قبول داری تکه‌ای از خداوند هستی؟ اگر انسان بگوید بله. یعنی به تکامل رسیده و برمی‌گردد به خدا. اما اگر بگویی نه من قدرتی دارم. دوباره برمی‌گردی به چرخه زندگی و دوباره باید دورانی را طی کنی تا به آن مرحله برسی.

در مورد شیطان هم می‌گویند او مأمور مخفی خداوند است. شیطان بهترین فرشته خداوند معرفی می‌شود که این نظرات برخلاف نظر صریح قرآن است. به نظر آن‌ها شیطان باعث شده ما به این دنیا بیاییم که تجربه کسب کنیم و به کمال برسیم. در کل باید بگویم به صورت نامحسوس با شیطان رفاقت دارند.

وقتی در عرفان حلقه حضور دارید از باورهای دینی فاصله می‌گیرید چون خیلی از باورهایتان را تغییر می‌دهند. آن‌ها به شما می‌گویند خدا به نماز شما احتیاج ندارد. می‌گویند چون نمازهایتان کیفیت ندارد فعلا نخوانید تا آن کیفیت مورد نیاز را به دست آورید. وقتی هم می‌خواهید نماز یا قرآن بخوانید باید با حلقه خودشان این کار را انجام دهید. یعنی وقتی می‌خواهید نماز بخوانید باید حلقه نماز را دریافت کنید. برای این کارشان هم توجیه می‌آورند که اگر حلقه نماز را دریافت نکنید و نماز بخوانید جن‌های منفی به شما حمله می‌کنند. با گرفتن این حلقه‌ها حالتان بد می‌شود و آخر به جایی می‌رسید که می‌بینید نماز می‌خوانید ولی نه مهری می‌گذارید چون آن را نشانه بت‌پرستی می‌دانند. و نه سوی قبله ایستاده‌اید چون آن را نشان شرک می‌دانند. می‌گویند خداوند همه جا هست. وقتی نماز می‌خوانند مثل عقربه ساعت مدام می‌چرخند و به هر طرفی نماز می‌خوانند. جالب است بدانید وقتی اذان می‌گویند تا ده دقیقه یک ربع وقت دارید نماز بخوانید، یعنی اتصال برقرار کنید و اگر نکردید آن نماز از نظرشان قبول نیست.

در مورد اعمال دیگر هم با چنین توجیهاتی مانع از انجام آن می‌شوند. مثلا زیارت عاشورا را به خاطر لعن‌هایش نمی‌خوانند و می‌گویند ما که آن زمان نبودیم، شاید حسین هم خطا کرده باشد. یا مثلا در مورد نذر و صدقه می‌گویند این کار رشوه دادن به خداوند است. می‌گویند در صدقه بلاهای خودت را به پول منتقل می‌کنی و آن را به گدا می‌دهی. به خاطر همین است که گداها همیشه فقیر هستند چون تو داری درد و بلای خودت را با آن پول به آن شخص منتقل می‌کنی!

تسخیر:

تا زمانی که در گروه‌شان هستی مثل خودشان فکر می‌کنی، مانند آن‌ها رفتار می‌کنی و تصورت این است که کارهایی که انجام می‌دهی در اختیار خودت هست اما باید بگویم آن‌ها درون افراد را در اختیار می‌گیرند. مثلا بارها شده که برایم سؤالی پیش می‌آمد وقتی با مسترم در میان می‌گذاشتم می‌گفت زمانی را انتخاب کن و در اتصال بشین تا جواب سؤال‌هایت را بدهم و نکته جالب اینجاست زمانی که در اتصال می‌نشستم تمام سؤالاتم رفع می‌شد. به نظر من برخلاف ادعای آن‌ها که می‌گویند ما کاری انجام نمی‌دهیم، مستقیم دست افراد را به دست شیطان می‌دهند. من براساس تجربه‌ام می‌گویم وقتی فرد در اتصال است تمام درس‌ها به او تلقین می‌شود. یادم می‌آید یک بار من متنی نوشتم که آن‌ها خیلی خوش‌شان آمد و در گروه‌هایشان قرار دادند. چند وقت بعد در یکی از جزوات آقای طاهری دقیقا همان جملات را دیدم. آن زمان خوشحال بودم که مشابه او حرف زدم اما نمی‌دانستم این قضیه به خاطر آن است که کاملا تحث تأثیرشان قرار گرفتم.

یک توصیه:

متأسفانه هنوز هم افرادی از اقوام ما در این حلقه حضور دارند. به نظرم اگر اطلاع‌رسانی نباشد ممکن باز هم تعداد زیادی از افراد گرفتار این گروه شوند. چون خیلی از کسانی که وارد این حلقه می‌شوند از ماهیتش اطلاع ندارد. به اسم درمان جذب و آلوده می‌شوند. اگر مردم اطلاع پیدا کنند مطمئنا می‌شود جلوی گسترش این فرقه را گرفت.

داستان دوم: در کام مرگ

(روایت مردی از اهالی اصفهان درباره عمه خود که مدتی گرفتار این حلقه شوم بوده است.)

آخر خط:

عمه من چند فرزند داشت که در بین آن‌ها رابطه‌اش با یکی از پسرانش خوب نبود یعنی برعکس بقیه فرزندانش به این پسر رسیدگی نمی‌کرد. متأسفانه او به خاطر این رفتار افسردگی گرفت و نهایتا بعد از مدتی بر اثر ناراحتی‌های روحی خودکشی کرد. مادرش هم بعد از مرگ او، دچار ناراحتی و افسردگی شد و مشکلات زیادی برای او پیش آمد تا این که یکی از دوستانش به او پیشنهاد داد به کلاس‌های فرادرمانی برو. اعصابت آرام می‌شود و دیگر نیازی به دکتر و دارو نداری. او هم قبول کرده بود. حدود 5، 6 ماهی به این کلاس‌ها می‌رفت. خودش عقیده داشت که خوب شده است گرچه به نظر من فقط تلقین بود چون ما که در فامیل و در کنارش بودیم و اخلاق و رفتارش را می‌دیدیم هیچ بهبودی در حالش حس نمی‌کردیم.

تا اینکه بعد از مدتی یک روز صبح مادرم تماس گرفت و گفت: من دیشب رفتم جایی ارتباط بگیرم و آرام شوم به ما گفتند چشمانتان را ببندید، ما هم انجام دادیم. اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد، من از حالم خودم خارج شدم و وقتی چشمانم را یاز کردم دیدم با پسرخاله خودم خلوتی داشتم و هتک حرمتی صورت گرفته است. از آن‌ها پرسیدم چرا این کار را کردید؟ من که پاک‌دامن بودم چرا این اتفاق برای من باید رخ بدهد؟ گفتند باید این اتفاق می‌افتاد، مشکلی وجود ندارد. در ارتباط این مسائل هست و باید برایت عادی باشد.

بعد هم تلفن را قطع کرد بود. چند ساعت بعد خبر فوت او را برایمان آوردند. او در حمام به همان روش پسرش خودکشی کرده بود.

از همان ابتدا که فهمیدیم به این کلاس‌ها می‌رود به او گفتیم این کلاس‌ها را نرو، این‌ها فایده‌ای ندارد و با دین مخالف است، هزار تا مشکل پیش می‌آید ولی قبول نمی‌کرد و می‌گفت نه خوب است. من تا آن‌جایی که دانش داشتم از دین برایش می‌گفتم، می‌گفت: قرآن و روایات نه، آن چیزی که طاهری گفته درست است.

دایره وسیع آسیب

من 2 سالی است این فرقه را از نزدیک می‌شناسم و برایشان به اصطلاح شمشیر را از رو بستم. جدا از عمه خودم، افراد زیادی را در اصفهان می‌شناسم که از این حلقه دچار آسیب شده‌اند. حالا کسی مثل مهسا ماجرایش فراگیر شد و خیل‌ها او را می‌شناسند. او از نظر جسمی و فکری فرد سالم بوده اما بعد از رفتن به کلاس‌های عرفان حلقه به وضعی دچار شده که کاملا فلج شده و فقط می‌تواند با نوشتن مفهوم خود را به اطرافیانش برساند.

جدای از او مادر یکی از دوستان صمیمی خودم هم از آسیب‌دیدگان این فرقه است. چند وقت پیش دوستم کامپیوترش را آورد تا تعمیر کنم، دیدم فیلم‌ها و کلیپ‌های طاهری روی آن هست. گفتم جریان این فیلم‌ها چیست؟ گفت: مادرم برای لاغری به این کلاس‌ها می‌رود. رژیمی که قبلا داشت کنار گذاشته و بدون قرص و دارو قرار است لاغر شود. الان مادرش مدت‌هاست در خانه افتاده و اصلا نمی‌تواند حرکت کند. یک طرف صورتش فلج شده است. وزنش هم چند برابر شده و اصلا نمی‌تواند از جایش بلند شود و البته متأسفانه هنوز هم که هنوزه قبول نمی‌کند این راه اشتباه بوده است و می‌گوید خوب می‌شوم.

مورد دیگری که می‌توانم از آن یاد کنم دختر یکی از هم‌محلی‌های ماست. این دختر که دچار یک بیماری بود، به توصیه مادر و خاله‌اش که به کلاس‌های عرفان حلقه می‌رفتند، به امید خوب شدن راهی این کلاس‌ها می‌شود. این دختر داروهایش را قطع می‌کند و بر اساس آموزه‌های عرفان حلقه ارتباط و اتصال می‌گیرد تا خوب شود که متأسفانه است دو سه ماه پیش بر اثر عوارض این روش‌ها فوت کرد.گرچه هنوز خانواده‌اش به خاطر پایبندی‌شان به این عرفان باور ندارند که دخترشان بر اثر آسیب‌های عرفان حلقه فوت کرده است. به صوت کلی وقتی اتفاقات و مرگ‌های این‌ مدلی اتفاق می‌افتد، این تلقین صورت می‌گیرد که او از طرف خداوند گلچین شده است.

در منطقه‌ای که ما در اصفهان زندگی می‌کنیم یعنی «دهنو» نسبت به جمعیت 20 هزار نفری، حدود 1260 نفر از مستر تا ترم اولی وجود دارد. متأسفانه در محله ما به دلیل اطلاعات کم و چشم هم‌چشمی سراغ این موضوع می‌روند. مثلا یکی می‌گوید من مستر شدم. دیگران هم می‌خواهند کم نیاورند وارد این فرقه می‌شوند اما ولی نمی‌دانند این راه عاقبتی ندارد و یک روز ضربه می‌خورند. من خیلی‌ها را به چشم می‌دیدم. نمی‌دانم در این کلاس‌ها چه می‌کنند که افراد این‌گونه شست‌وشوی ذهنی شده و فکرشان زیر رو می‌‌شود. فقط می‌گویند هر چه طاهری گفته است و هیچ‌ چیز دیگری را قبول ندارند.

تازه منطقه دهنو اصفهان جزو مناطق مذهبی‌نشین به شمار می‌رود اما متأسفانه با پیشرفت و ورود تکنولوژی‌های مختلف به زندگی، اعتقادات برخی از آن‌ها سست شده است. مثلا در همین منطقه خانواده‌ای وجود دارد که یک پسرشان شهید و یک پسرشان بسیار مذهبی و مؤمن است ولی خواهر و برادرش مستر عرفان حلقه هستند. خواهرش دست راست «سارا مهری» شده است. سارا مهری شخصی است که در دانشگاه تهران فرادرمانی را یاد گرفت و به اصفهان آمد و اولین کسی بود که در دهنو کلاس فرادرمانی گذاشت.

در بین دوستان خودم هم افرادی هستند که الان مستر شدند. با هم هیئت و مسجد می‌رفتیم اما الان متأسفانه پا در مسجد نمی‌گذارد.

تجربه شخصی

یک بار به خاطر یک دوست 4 جلسه به این کلاس‌ها رفتم. چند سال پیش یکی از دوستانم دچار اعتیاد شده بود و دنبال این بودم که به طریقی او را ترک بدهم. به یکی از دوستان دیگرم این موضوع را گفتم. او پیشنهادکلاس‌های فرادرمانی را داد. اول مخالفت کردم ولی به خاطر او اصرار کرد و من هم به خاطر اینکه دوستم تنها نرود، 4 جلسه‌ای با او همراه شدم. جلسه اول یک سری توضیح درباره خودشناسی و خداشناسی دادند. دوستم گفت مطالب قشنگی می‌گوید. گفتم صبر کن. جلسه دوم گفتند چشمان‌تان را ببندید و به هیچ‌چیزی فکر نکنید. من چشمانم را بستم ولی می‌خندیدم. مستر کلاس گفت تو شیطان درونت فعال است باید از کلاس بروی بیرون و کلاس خصوصی بیایی. جلسه سوم کمی به من ارفاق کردند و اجازه دادند در کلاس باشم. این سه جلسه در یک کارگاهی برگزار شد که همه مرد بودیم. جلسه چهارم در خانه خود مستر برگزار شد. ما رفتیم علاوه بر مردان چند نفر خانم هم حضور داشتند. وقتی کلاس را به آن وضع دیدیم من به دوستم گفتم می‌خواهی ادامه بدهی؟ گفت: نه جایی که زن و مرد قاطی باشند من دوست ندارم باشم. خلاصه ما دیگر آن کلاس‌ها را ادامه ندادیم و دوستم را به مرکز ترک اعتیاد بردم و خوشبختانه ترک کرد.

یک توصیه

من به افرادی که به آن‌ها پیشنهاد می‌شود در این کلاس‌ها شرکت کنند، توصیه می‌کنم حتما تحقیق کنید. ببینید آخرش چه می‌شود؟ شما وقتی می‌خواهید یک ماشین بخرید چند جا سر می‌زنید و به چند نفر نشان می‌دهید. آن که یک خرید ساده است اینقدر دقت به خرج می‌دهید، حالا شما وقتی می‌خواهید برای زندگی و آینده‌تان تصمیم بگیرید چطور سرسری می‌روید و در هر کلاسی ثبت‌نام می‌کنید؟ یک کم تحقیق کنید به این نتیجه می‌رسید که شاید این فرادرمانی جذاب باشد اما دین اسلام مهم‌تر است.


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: