فاطمه اقوامی
همه ما کم و بیش سرکی به دنیایشان کشیدهایم... دنیایی پر از موسیقی زیبا و اعجابانگیز... از همان نوع موسیقی که پدربزرگها در دورهمیها مخصوصا شبهای یلدا برایمان زمزمه میکردند... از روی همان دیوان قدیمی حافظ... در دنیایشان طبع لطیف و احساس حرف اول را میزند... وقتی احساسشان اوج میگیرد در گنجینه غنی ذهنشان دنبال گلواژههایی میگردند تا به بهترین وجه آنچه در قلبشان فوران کرده بیان کند... تازه بعد از این باید بگردند دنبال قالبی که این کلمات در آنها خوب بشیند... و در آخر هم عصاره حس ناب و لطافت را چاشنی کار میکنند و اثری میآفرینند که جان آدمی را نوازش میدهد... حال اگر این احساسات غلیان کرده با عرض ارادت به ساحت انسانهای بزرگ که آفرینش آسمان و زمین وامدار وجود آنهاست، گره بخورد بیشک زیباییهای این دنیا را بیشتر میکند...
حتما تا الان متوجه شدهاید که دارم از پیشه عاشقانه شاعری با شما سخن میگویم... پیشهای که قدمتی بینهایت در تاریخ این مرز و بوم دارد و با جان ما ایرانیها عجین شده است... در روزگار ما جوانان خوش ذوق و قریحه زیادی پای در این مسیر نهادهاند و به تاخت سوی افق اعلی این هنر اصیل میروند... «نغمه مستشار نظامی» یکی از همین جوانهاست که در زمینه اشعار آیینی و عاشقانههای نجیب قلم میزند و این هفته مهمان ما شده تا از دنیای شعرهایش برایمان سخن بگوید... همراهمان باشید.
بیمقدمه سراغ اصل ماجرا برویم. چطور به دنیای شعر و شاعری وارد شدید؟
من از دوره کودکی سرودن شعر را شروع کردم. من از بچههای دهه 60 محسوب میشوم یعنی دورهای که با دفاع مقدس همراه بود. آن روزها جامعه، حال و هوای زیبا و معنوی داشت. این موضوع به علاوه شرایط خانوادگی باعث شد من قلم به دست بگیرم و شعر بگویم.
چه کسی برای مرتبه اول این استعداد را در شما کشف کرد؟
من فکر میکنم کاشف استعداد همه بچهها مادر و پدرشان هستند. مادرم از همان کودکی ما را با قرآن و ادبیات مأنوس کرده بودند و برای ما کتابهای شعر مثل دیوان حافظ و مثنوی مولانا را میخواندند. در ایام تابستان و تعطیلات هم به ما میگفتند خاطره بنویسید. در واقع قلم را به دست ما دادند و گفتند بنویسید. مادرم از همان کودکی به من گفتند قلم خوبی داری و این باعث شد که به من انگیزه پیدا کنم بهتر بنویسم. پدرم هم در این مسیر همیشه مرا همراهی کردند. چاپ و انتشار شعرهایم در مجلات کودکان و بزرگسالان هم انگیزه خوب دیگری بود و این حس را در من ایجاد کرد که میتوانم پیامم را از طریق نوشتن و شعر منتقل کنم.
اولین شعری که گفتید، یادتان هست؟
بله، من اولین شعرم در 9 سالگی گفتم که چهارپارهای تقدیم به حضرت امام خمینیره بود. رحلت امام واقعهای تأثیرگذار در روح تمام عاشقان ایشان بود. من هم وقتی احساس مادر و پدرم و تأثر آنها دیدم، باعث شد قلم به دست بگیرم و شعری در این زمینه بسرایم. یک شعر طولانی بود با چنین بیتی:
آن شب به هنگام سحر، وقتی که زد پروانه پر
روح بلند مسلمان، پر زد به سوی آسمان
نکته اصلی و مثبت شعر درستی وزن و قافیه آن بود. که نشان میداد هر چقدر هم سن و سال پایین باشد ولی زیاد شعر خواندن میتواند به یک بچه کمک کند که ذهنش با موسیقی شعر فارسی مأنوس شود. الان هم توصیهام به همه کسانی که فکر میکنند فرزندانشان استعداد شعر و شاعری دارند، این است که زیاد برایشان شعر بخوانند.
چطور شد با وجود چنین علاقه و استعدادی برای انتخاب رشته دانشگاه، رشته مهندسی منابع طبیعی را انتخاب کردید؟
زمان ما مثل حالا نبود. کسی که درس و نمراتش خوب بود، نمیگذاشتند در دبیرستان وارد رشته ادبیات و علوم انسانی شود. در مورد من هم همین اتفاق افتاد و همه اصرار داشتند رشته ریاضی یا تجربی را انتخاب کنم. بعد هم در دانشگاه رشته مهندسی منابع طبیعی را انتخاب کردم بعد از اخذ مدرک کارشناسی ارشد، در کنار تحقیقات و پژوهش اکنون در مقطع دکترای همین رشته مشغول به تحصیل هستم.
البته این را بگویم که خودم هم بیعلاقه به طبیعت نبودم و فکر میکنم طبیعت و محیطزیست جدای از شعر نیست. من در دانشکده کشاورزی که درس میخواندم، با تعداد زیادی از شاعرای خوب هم دوره بودم. دانشکده ما در واقع محل رفت و آمد شاعران طرح آن زمان بود. شب شعرهای خیلی خوبی برگزار میشد و این باعث شد با فضای شعر امروز بیشتر آشنا شوم و تأثیر خوبی در پیشرفت ادبی من داشت. فضای سرسبز دانشکده و اردوهایی که به دل جنگل و کویر میرفتیم به حال و هوای شاعرانه و حس من کمک میکرد.
برای شاعر شدن راه خاصی وجود دارد؟
شاعری یا هر هنر دیگری یک مقوله اکتسابی نیست و استعداد در آن نقش بسیار زیادی دارد. حالا در مورد کسی چون من پشتوانه فرهنگی خانواده و خویشاوندی خانم سیمیندخت وحیدی هم تأثیرگذار بود. وقتی در خانوادهای شعر و شاعری موردپسند باشد و بچه در اطراف خودش چنین فضایی را ببیند هم مكثر است.
من چون در خوانش و سرایش شعر به کودکان و نوجوانان فعالیت دارم، میبینم که خیلی از بچهها هستند که این استعداد در آنها کشف نشده است. زمانی که این استعداد کشف شود آن وقت میشود یک روندی را برای او در نظر گرفت . مثلا برای او مطالعات هدفمندی رادر نظر بگیریم، وزن شعری را به زبان ساده به او آموزش دهیم و... این کار در بزرگسالانی که علاقهمند باشند هم میتواند اتفاق بیفتد. باید کارهایی مثل دیدن یک قطعه فیلم تأثیرگذار انجام شود تا حس شاعری را قلقلک بدهد و باعث شود استعداد بالقوه آن فرد به درجه بالفعل برسد. ولیدر شاعری هم مثل هر هنر دیگری اگر استعداد در شخص نباشد، نمیتوان به زور او را شاعر کرد. البته من فکر میکنم این شاعر درون در اکثر ما ایرانیها هست و در واقع همه حس شاعرانه را داریم و اگر فضا مهیا شود میتوانیم بنویسیم.
حالا که این استعداد در شما شکوفا شده برای سرودن یک شعر از قاعده و قانون خاصی پیروی میکنید؟
برای کسی مثل من که مدتهاست شعر میگویم انواع مختلفی پیش آمده است. اما اینطور نیست که وقتی من شعری را شروع میکنم بدانم قرار است به کجا برسد؟ وقتی قلم را دست میگیرم آن شعر هست که مرا پیش میبرد و یک لحظه احساس میکنم که این شعر تمام شده است. گاهی هم هست آدم تا جایی مینویسد ولی حس میکند هنوز جا برای حرف هست و تمام نشده است. فکر میکنم بیشتر این قلم هست که ما را به جایی که باید میبرند، حتی وزن و قالب را هم خود شعر انتخاب میکند. البته تجربه به من ثابت کرده شعرهایی از من بیستر به دل نشسته و در خاطر مخاطبانم مانده که ناخودآگاه به ذهنم آمده است. مثلا صبح که از منزل خارج میشوم و به محل کار میروم یک دفعه در تاکسی احساس میکنم که باید بنویسم، دست قلم میشوم و مینویسم. میبینم این شعرهای جوششی کارهای ماندگارتری هستند. ولی حالا یک زمان هم موضوع خاصی مثل وقایع روز آدم تحتتأثیر قرار می دهد و قلم به دستم میگیرم و مینویسم. بحث کنگرهها و جشنوارههای شعر که یک موضوع خاصی را برای شعر پیشنهاد میدهند در صورتی که حس شاعرانه را برانگیخته کند، چندان بد نیست.
موضوع یا سوژههای شعرهایتان را چطور پیدا میکنید؟
من معتقدم شاعری یک مقوله است و نگاه شاعرانه داشتن مقولهای دیگر. هر هنرمندی در هر زمینهای که فعالیت میکند باید نگاه شاعرانه داشته باشد. در این صورت کوچکترین موضوعات مثل حرکت یک مورچه، محبت یک حیوان به فرزندش و... میتواند برای شما انگیزه یک شعر و خلق هنر تازهای باشد تا چه رسد به موضوعاتی که در جامعه بشری اتفاق میافتد و دل شاعر و هنرمند را میلرزاند و باعث میشود یک اثر هنری خلق شود. به نظر من این موضوعات هستند که هنرمند را جذب خودش میکند.