کد خبر: ۱۲۱۴
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۸
پپ
تلخ و شیرین ورزش
صفحه نخست » سبک زندگی



طیبه رسول‌زادگان

خودش پای راه رفتن نداشت و همسایه‌ها، روی پتو آورده بودنش. مریض پیر آن روزمان را می‌گویم که آمده بود مطب. دکتر معاینه‌اش کرد و گفت: «مادرجان! شما هیچی‌ات نیست.»

پیرزن با صدای ضعیفش گفت: «هیچیام نیست؟! پس چرا نمی‌تونم قدم از قدم بردارم؟!» بعدش، انگار که یاد سختی کشیدن‌هایش افتاده باشد، گفت: «دکتر! تو رو خدا یه کاری کن که بتونم حداقل از پسِ وضو و نمازم بر بیام. به خدا دارم عذاب می‌کشم.»

دکتر به بیمارش نزدیک‌تر شد و گفت: «می‌دونم دوای دردت چیه. قول می‌دی هر نسخه‌ای پیچیدم، قبول کنی؟»

پیرزن گفت: «آره. هر دوای تلخی که باشه، هر روز می‌خورم. قول می‌دم. فقط نجاتم بده.»

دکتر گفت: «دوای دردت، خوردنی نیست. انجام دادنیه.» بعدش هم گفت: «ماهیچه‌هات خیلی ضعیف شده، باید ورزش کنی.»

پیرزن، انگار که یاد والیبال و بسکتبال و بپر بپر بچه‌های توی کوچه خیابان، افتاده باشد؛ لبش را گزید ولی چیزی نگفت.

دکتر رفت کنار دیوار و نشست روی زمین. پشتش را به دیوار تکیه داد و پاهایش را کنار هم، روی زمین دراز کرد. بعد برای بیمار توضیح داد: «ببین مادرجان! این‌جوری تو خونه‌ بشین. پاهات رو دراز کن. بعد ماهیچه‌های ساق پات رو سفت کن و نگه دار. هر بار تا ده بشمار، بعد شل کن. باشه؟ روزی سه بار. اگه حتی تونستی، بیشتر.»

پیرزن گفت: «همین؟»

دکتر جواب داد: «همین.»

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: