آزاده صادقپور
آنچه در زیر میخوانید نگاهی به قانون جدید فرزندخواندگی است که سال 92 در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید. قانونی که طبق آن دختران بالای 35 سال در صورتی که شرایط سرپرستی فرزند را احراز کنند، میتوانند از سازمان بهزیستی کل کشور، کودکی را بعنوان فرزند خوانده بپذیرند. بناست امسال (سال 96) اولین نتایج اجرای این قانون مورد بررسی قرار گیرد.
ملودی بهزیستی
مکان: بیمارستان مرکز طبی کودکان تهران، بخش (مراقبتهای ویژه نوزادان) NICU سال 94
ساعت 3 بامداد است. من روی یک صندلی چرخان روبروی یک محفظه شیشهای محل نگهداری نوزادان نشستهام و مشغول شیر دادن به فرزندم هستم. دست و پایش پر از سیمهای لولیده درهم است به همراه یک آنژیوکت که با چوب به او آتل بندی کردهاند. سعی میکنم کوچکترین تکانی نخورم تا خدای نکرده مسئولین بخش مجبور نشوند جای آنژیوکت را به خاطر گرفتگی رگ عوض کنند. میترسم باز هم بدن کوچولویش را برای پیدا کردن رگی از دست یا پا یا... سوراخ سوراخ کنند و به من خبر ندهند.
در همین وضعیت، ناگهان صدای گریه نوزاد دیگری بلند میشود. صدا از تخت کوچکی است که آن سوی اتاق گذاشته شده و نوزاد بینهایت لاغر و کوچکی روی آن است. دختر بچه مدت زیادی گریه میکند تا بالأخره یکی از کارکنان شیفت شب، پستانکی را در آب قند بیرمقی میزند و توی دهان او میگذارد. بچه موقتا ساکت میشود و او میرود. دقیقهای بعد پستانک میافتد و باز هم نوزاد گریه میکند. من چند روزی است که شاهد این وضعیت هستم. قسمتی از سرش را تراشیدهاند و آنژیوکت را همانجا کار گذاشتهاند. ای کاش میتوانستم به او هم شیر بدهم ولی با حال و روزی که دارم باید مواظب بچه خودم باشم. هر وقت کسی از مسئولین از کنار تخت او رد میشود دستی بر سرش میکشد و ابراز محبت زبانی میکند. یک بار از یکی از شیفتها پرسیدم مادرش کجاست؟ نگاهی به بچه کرد، جواب نداد و رفت.
توی اتاق استراحت مادران از خانمهای دیگر شنیدم که مادر بچه، بعلت اعتیاد و بیسرپرستی خواهان بچه نیست. ظاهرا یک بار هم به او سر زده ولی بعد فرار کرده است. بهزیستی سرپرستی نوزاد را به عهده گرفته اما چون بیماری شدید گوارشی داشته به بیمارستان منتقل شده است. تازه آنجا بود که فهمیدم نام خانوادگی این بچه، بهزیستی نیست. چون بالای سرش نوشته شده بود: ملودی. بهزیستی
...