کد خبر: ۱۱۹۶
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۷
پپ
خاطرات یک صندلی قدیمی
صفحه نخست » داستان



معصومه پاکروان

صندلی هم صندلی‌های قدیم. نه اینکه من چون خودم صندلی هستم این را می‌گویم نه! صندلی‌های الان یا خیلی چینی هستند یا مینی... همه می‌دانند که هرچیزی قدیمی‌اش خوب است... تعریف از خود نباشد من به واسطه عمر و تجربه‌ام خاطرات زیادی از عروسی و عزا دارم! من همان صندلی هستم که ناصرالدین‌شاه روی آن ترور شد. همان صندلی که امپراتوری اتریش در جنگ جهانی اول وقتی شکست خورد به آن لگد زد... من به واسطه حضورم در مدرسه و دانشگاه و آرایشگاه و بیمارستان و تیمارستان و اداره و بانک و... خاطره و سابقه دارم..

زندگی در گوشه نجاری آقای میم زندگی خیلی عجیبی بود. جایی که من در آنجا متولد شدم و سال‌ها همدم آقای میم بودم. یک جورهایی سنگ صبور او به حساب می‌آمدم... گاهی حرف‌هایی از او می‌شنیدم که خودش هم اقرار می‌کرد تا به حال این حرف‌ها را به کسی نگفته... آقای میم خودش آدم عجیبی بود و کارهای عجیبی می‌کرد... البته این را هم بگویم آقای میم مرد خوش‌قلبی بود اما گاهی وقت‌ها کارهایی می‌کرد که با اینکه من این همه سال او را می شناختم باز احساس می‌کردم چقدر این مرد ناشناخته و عجیب است و اصلا نمی‌شود او را پیش‌بینی کرد. آقای میم مردی بود برای تمام فصول! یعنی هیچ روز و فصلی از سال نمی‌شد بدون شنیدن ماجراهای او روزگارم بگذرد. بعضی از ماجراهایش هم ادامه‌دار و طولانی می‌شد... مثل آن روزی که با رنگ پریده از رستوران آمد و کز کرد توی مبلمان و نفس عمیق کشید. همکارش آقای سین که او هم دست کمی از خودش نداشت به راحتی فهمید که باید برای آقای میم اتفاقی پررنگ‌تر از همیشه افتاده باشد و اتفاقا حدسش هم بود. آقای سین اره و میخ‌هایش را پرت کرد به یک نقطه‌ای که عمرا بتواند دوباره پیدایشان کند، بعد با یک لیوان چای سر صحبت را با آقای میم باز کرد و گفت:

ـ چه اتفاقی برایت افتاده است؟

آقای میم آب دهانش را فرو داد و با آرامش و چهره‌ بسیار مشخصی از اینکه برایش اتفاقی افتاده، نفس عمیقی بیرون داد و چایش را هورت کشید و رو به آقای سین کرد و گفت:

ـ چیزی نشده!... نه هیچی نشده...

آقای سین با ناباوری نگاهش کرد و پوزخند زد و گفت:

ـ مگر می‌شود من تو را بعد از این همه سال نشناسم؟ بگو چه کردی و باز چه شده؟!

آقای میم نفسی کشید و با شرمندگی گفت:

ـ من باعث شدم که یکی در رستوران سر خیابان اخراج شود!

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: