عاطفه میرافضل
حسنعلی مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی اصفهانی، فقیه، عارف، زاهد و صاحب کرامات فراوان، در سال 1279 در نیمه ماه ذیالقعده در خانوادهای متدین و متقی چشم به جهان گشود. پدرش، مرحوم ملاعلیاکبر، مردی متقی و پرهیزگار و معاشر و دوستدار اهل علم و ملازم مردان حق و عارفان بزرگی همچون حاج محمدصادق تخت پولادی بود، او بر اثر مشاهده کراماتی از حاج محمدصادق در مورد همسرش و افزایش شیر در سینه او تا آخر عمرش از ارادتمندان ویژه مرحوم حاجی محمدصادق شد .پدر حسنعلی نیمی از آنچه که از راه کسب و کار به دست میآورد، در اختیار حاج محمدصادق میگذاشت و به همراه او به فقرا و مستمندان کمک میرساند. حسنعلی، فرزندش نیز تا یازده سالگی در خدمت حاجی محمدصادق تخت پولادی بود و از او دستورات دینی میگرفت. او بیشتر شبها تا صبح بیدار میماند و از پانزده سالگی تا پایان عمر پر برکتش، هر ساله ماه رجب و شعبان و رمضان و ایامالبیض هر ماه را روزهدار بود. وي تحصيلات مقدماتي را در اصفهان فرا گرفت و آنگاه رياضيات، حساب و فلسفه را از محضر آخوند ملامحمد كاشي و جهانگيرخان قشقايي آموخت. سپس به نجف اشرف عزيمت نمود و در محضر بزرگاني چون سيدمحمد فشاركي، سيد مرتضي كشميري و ملااسماعيل قرهباغي شاگردي نمود. آيتالله نخودكي اصفهاني پس از مراجعت از نجف اشرف، در مشهد مقدس اقامت گزيد و از محضر فرزانگان اين ديار نيز بهرهمند گشت. او علاوه برتدريس و تحقيق و عبادت بسيار، به مستمندان و نيازمندان توجه ويژهاي داشت. آيتالله نخودكي اصفهاني، بيشتر ايام عمر را در رياضتهاي طاقتفرسا سپري كرد. وي داراي مقامات و كرامات بسيار بود كه شرح جزئي از كرامات و كارهاي خارقالعاده وي در كتابي تحت عنوان نشان از بينشانها توسط فرزندش گردآوري و منتشر گرديد. دو نمونه از این کرامات از این قرارند:
یکی از اعیان و ملاکان نقل میکند: مدتها به بیماری قند شدیدی مبتلا بودم و گاهگاه ضعف بر من مستولی میشد تا آن که سفری به آستان امام هشتمعلیهالسلام کردم و در صحن مطهر به همان ضعف و رخوت شدید دچار شدم .چون خدمت آن بزرگمرد رسیدم و حال خود را شرح دادم، حبه قندی مرحمت کردند و فرمودند: بخور، بسیاری از امراض است که با فراموشی از میان میرود. قند را خوردم تا سه روز از خاطرم رفت که مبتلا به چنان کسالتی هستم و در آن روز متوجه شدم که دیگر اثری از آن بیماری در من نیست.
...