فائقه بزاز
برای گوشهای مادرم پیش تمام دکترها رفتم. شنواییاش به شدت کم شده بود و تقریبا صدای اعضای خانواده خش افتاده بود، گاهی اوقات که سرش داد میزدیم خودمان خجالت میکشیدیم. مادر است دیگر! حتی اگر نمی شنود. از زبان اشاره هم خسته شده بودیم. خودش هم آلرژی به خرج میداد و میگفت: مرا دکتر نبرید. نامحرم است و خرج روی دستمان می گذارد و به دردسر میافتیم. متخصصین قبلی ناامیدش کرده بودند. میگفتند؛ نمیشود عمل کرد. تا این که یک نفر آدرس دکتری را داد در خیابان ولی عصر.
گفتم حسابی توی خرج خواهم افتاد اما مهم نبود. اگر گوشهای مادرم را عمل نمیکردیم به احتمال قوی مجبور میشدیم حنجره پدر را عمل کنیم. تا ساعت دو شب تو نوبت نشستیم. یکی از اقوام پزشک معروفی است و او نامه داد که دکتر نوبت بدهد وگرنه تا یک سال بعد هم وقت بهمان نمیرسید.
خواستم وارد اتاق دکتر بشوم به منشی گفتم: ببخشید چقدر باید بپردازم؟
گفت: هرچقدر دوست دارید.
واقعا نفهمیدم چه میگوید. بغل دستیام گفت: دکتر پول نمیگیرد. هرچقدر دوست داری بینداز توی صندوق!
وارد اتاقش که شدیم معاینه کرد و با لبخند گفت: فردا بیار عملش کنم.
با تعجب گفتم: فردا؟!
گفت: بله فردا.
گفتم: همه گفتن نمیشه.
گفت: خدا بخواد میشه!
صبح زود مادرم را عمل کرد و گفت: اینجا بیمارستانش گران قیمت است. مادرت خوبه، خوبه! عملش هم عالی بود. نمیخواد اینجا نگهش داری. مینویسم ببرش.
...