کد خبر: ۱۰۱۵
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۰۴
پپ
صفحه نخست » یار مهربان


حنانه مقدادی

در کتاب سرنوشت هر کدام از ما، داستان‌های عجیب و باورنکردنی کم نیست.... گاهی فقط یک اتفاق کافی است که مسیر زندگی‌مان را تغییر دهد و ما را به راهی ببرد که خوابش را هم نمی‌دیدیم... این اتفاق می‌تواند درست زمانی رخ دهد که یکی از ما زیر چرخ دنده‌های این دنیای هزار رنگ گیر کرده باشد و هیچ روزنه امیدی نیابد که دنیای اطرافش را روشن کند... آن وقت ممکن است او تصمیم بگیرد پر شتاب به سمت تاریکی پیش رود... اما همان زمان بازی سرنوشت او را به پشت در خانه‌ای از میان هزاران خانه این شهر درندش می‌کشاند تا از آنجا زندگی روی دیگرش را به او نشان دهد... آن وقت قلمی خوش ذوق هم می‌تواند راوی داستان او و زندگی پر فراز و نشیبش باشد تا دیگرانی چون من و شما بخوانند و بهره برند... وجیهه سامانی نویسنده‌ای از نسل جوان در کتاب «خواب باران» چنین روایتی را به نگارش درآورده است. سامانی در توضیح کتابش می‌گوید: «تلاشم اين بود كه با نثر و بياني ساده و خواندني، نگاهي واقع‌بينانه به مسائل اخلاقي و اجتماعي جوانان داشته باشم و در پس قصه‌اي عاشقانه، تعريفي واقعي از سرنوشت و قضا و قدر ارائه كنم و مرز باريك بين ترديد و ايمان را به درستي نشان بدهم.»

بخشی از کتاب:

صداي هما عصبی بلند شد: «یعنی ما اومدیم به این دنیا که فقط امتحان بدیم؟ مسخره است!»

ـ بدون امتحان و آزمون چطوری جایگاه واقعی هرکسی مشخص بشه؟ چه معیاری برای اثبات لیاقت و شایستگی آدم‌ها وجود داره؟

هما سر تکان داد و صورتش را در میان دست‌هایش گرفت: «از این طرز تفکر بیزارم. چرا فکر می‌کنین همه چی باید برای اون دنیا باشه؟ ما اینجا حق زندگی نداریم؟»

حالا به نظر هما، صدای حسام هم گرفته به نظر می‌رسید: «لقد خلقنا الانسان فی کبد... ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم. این فرمایش خود خداست تو قرآن.»

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: